🕊با شهدا
دارم این کتابو میخونم خیلی جذابه(: اگر شما هم به زندگینامه علما علاقه مندید کتاب شهابِ دین رو بخونید
✨ یه جایی از کتاب سیدشهاب الدین با دل شکسته از نجف راهی کربلا میشن،کلید دار حرم از دوستان پدرشون بودن و با اصرار شهاب الدین اجازه میده اون شب با سیدالشهدا تنها باشه.. حرم خالی ، شهاب ماند و ضریح امام حسین(: پایین پای حضرت نشست ،توسل کرد و مثل ابربهار گریست و میگفت یا جدّاه نگاهی به من بینداز..💔 اونجا روح پدرشون رو میبینن بعد از احوال پرسی از همدیگه،سید شمس الدین (پدرشون) میگن :حضرت اباعبدالله عازم عیادت یکی از زوارشان هستن که در بین راه بیمار شده، عجله کن تا نرفتن حاجاتت را به حضرت بگو.. بعد از عرض ادب و سلام ، سیدالشهدا جواب سلامشونو میدن و مسائلی که باعث ناراحتی شهاب الدین میشده رو سیدالشهدا براشون حل میکنن.. بهشون نبات میدن ، و مداد میدن برای بهترشدن سرعت نوشتن .. چه حال خوبی .. چه حال خوبی..