#شعر
#روضه
ته گودال فقط پیکر تومانده و من
همه رفتند فقط مادر تو مانده و من
سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند
پاره های بدن بی سر تو مانده ومن
بوسه باید به روی گونه نشیند اما
چاره ای نیست رگ حنجر تو مانده و من
تو و عباس که رفتید....از آن روز به بعد
زخمهای بدن دختر تو مانده و من
باورم نیست که تنها به سفر خواهم رفت
همه دلخوشی ام باور تو مانده و من
ایتا
eitaa.com/basir_v