رمان انلاین 📿 حرف آخر ♥️ با الهه بانوی من از طرف نویسنده 📿 حسام : شخصیتی که باهاش زندگی کردم. روحیاتش رو درک کردم و میشناختم. خیلی دور از ذهنم نبود. شخصیت حسام رو در اطرافم دیدم و شنیدم. یه شخصیت خیالی محض نبود. با حس و حالش ، شب و روزم رو سپری کردم. مذهبی بود ولی معصوم نبود ، شاید اشتباهاتی داشت که به قول خودش در ضعف ایمانش بود و صبرش در حد ایمانش. الهه : دختر شیطونی که شاید نصفی از لج و لجبازی هاش خودم بودم و نیمی از احساساتش ، تخیلم. اما با گریه هاش ، با خنده هاش ، با شادی و غمش ، نفس کشیدم. و حتی برای انتخاب غلطش و عقد با آرش ، بهش حق دادم. اما عاشق الهه ی آخر داستان شدم که پخته شد ، نجیب شد ، عاقل شد و شاید بهتر است بگویم بالغ. علیرضا : حس برادریش برای الهه رو دوست داشتم و خودم با شوخی هایش قهقهه زدم. شخصیت علیرضا برایم خیلی دوست داشتنی بود. هستی : نمونه ای از کسانی که خواهرت نیستند و ولی خواهری میکنن ... از این خواهران ، برای همه تون آرزو میکنم. و خانم ربیعی : نمونه ای از مبشر و منذرهایی که هر کدام توی زندگیمان داریم ، گاهی حرفش را میپذیریم و گاهی نه... اما خوب است به مبشر و منذرهایی که خدا سر راه تردیدهای زندگیمان قرار میدهد ، بیشتر بها دهیم. الهه بانوی من📿 تو ، مجموعه ای از زیباترین الفاظی بودی که در قالب رمان جمع کردم. امیدوارم حق مطلبت رو ادا کرده باشم و اثرش هم مطلوب باشد. یا علی 📿 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝