به بهانه ۱/۵/۱۳۶۴ سالروز تولد من 🌷 . سال هزار و سیصد و شصت و چهار بود یک ماه بعد رفتن عطر بهار بود قدر دو ماه زودتر آمد به مهر ... مهر شاید برای دیدن ما بی قرار بود . از شهرک رسیده ام ماه شبش بود . نام مرا ز نام گرفته اند چیز کمی نبود ... خودش اعتبار بود چیزی اگر نداشته بودیم غیر آه آهسته تر بگویمت آغاز کار بود روز آمد از پی هم و شب هم شبیه آن نام پی هم آمدنش روزگار بود قحطی فلاکت آیه ی یأس از تمام شهر ناله همیشه در همه گوشه کنار بود کوچه به کوچه راه که می رفتی از غروب هر سو کسی میان قمار و خمار بود .برقی نبود آب اگر بود قحط بود سرگرمی تمامی ما در مزار بود اینها اگر چه بود ولی غم نداشتیم چون قامت سهیّ استوار بود سرگرم رقص بودم و مشغول کودکی سنّم مگر چقدر .... حدود چهار بود . یک آن خبر رسید امام آسمان رسید او که برای ما همه دار و ندار بود وقتی رفت تبسم به گِل نشست روی سر تمامی گُل ها غبار بود .... قسمت شود ادامه بماند برای بعد باید برای شعر کمی هم دچار بود پایان قسمت اول