جز همین دربهدر دشت و صحاری بودن
ما به جایی نرسیدیم ز جاری بودن
چالشت چیست که تقدیر تو هم زین دو یکی ست
از کبوتر شدن و باز شکاری بودن
دوست خواهیست به تعبیر تو یا خودخواهی
در قفس عاشق آواز قناری بودن
چه نشانی ست به جز داغ خیانت به جبین
این یهودا صفتان را ز حواری بودن
مرهمی زندگیام زخمی اگر مرگم باش
که به هر کار خوشا یکسره کاری بودن
گر خزان اینهمه رنگین و اگر مرگ این است
دل کند گل به تمامی ز بهاری بودن
عشق را دیده و نشناخت ترنج از دستش
آنکه می خواست زهر وسوسه عاری بودن
باز "بودن و نبودن؟" اگر این است سوال
همچنان "بودن" اگر با توام آری "بودن!"
دل من! دشت پر از آهوکان شد تا چند
تو و در قلعه یک یاد حصاری بودن؟
آتش عشقی از امروز بتابان تا کی
زیر خاکستر پیراری و پاری بودن؟
#حسین_منزوی
#غزل
@beytolghazal