#تشرفات (قسمت دوم)
با فرا رسیدن زمان اعمال حج تمتع ابتدا به صحرای عرفات و سپس به منی رفتیم. در همان روز نخست اقامت در منی، وقتی با همسرم به قصد رومی جمرات به راه افتادیم شوهرم را گم کردم، به زبان انگلیسی از هر کسی آدرس و نشانی از شوهرم می پرسیدم، کسی نمی توانست مرا راهنمایی کند. پس خسته شده و در گوشه ای با وحشت و اضطراب تمام نشستم. ساعت ها گذشت. نزدیک غروب آفتاب بود. نمیدانستم چه باید بکنم؟
✨💫✨
ناگهان مردی در مقابلم ظاهر شد وبه زبان انگلیسی فصیح حالم را پرسید. وقتی وضع خویش را با گریه برایش گفتم، فرمودند: پاشو باهم برویم رمی جمراتت را انجام بده، الان وقت میگذرد. من نیز به دنبالش راه افتادم، او مرا به سوی جمرات بود و من اعمالم را در میان انبوه جمعیت به آسانی انجام دادم. آنگاه در زمان اندکی مرا به چادرمان باز گردانید. سخت حیرت کردم زیرا صبح وقتی با شوهرم به سوی جمرات راه افتادیم مسافت بسیار طولانی را پیموده بودیم ولی اینک که باز میگشتم در زمانی اندک خود را کنار چادرمان یافتم.
✨💫✨
باری آن مرد مرا به خیمه ام رساند از او بسیار تشکر کردم او به هنگام خداحافظی چنین فرمود: *وظیفه ماست که به محبان خویش رسیدگی کنیم، در طول عمر ما نیز شک نکن، سلام مرا به دکتر -شوهرم- برسان!*
وقتی به خیمه وارد شدم، شوهرم سخت نگران حالم بود. بیشتر خوشحال شد، وقتی داستان نجات یافتنم را برایش گفتم، او با خوشحالی گفت: این مرد امام زمان ارواحنا فداه بوده اند که به یاری تو آمده اند. بلافاصله از خیمه بیرون دویدم، ولی دیر شده بود و اثری از آن حضرت نبود.
📗کتاب تشرف یافتگان
📚ملاقات با امام عصر جلد دوم(ملاقات بانوان خدمت امام زمان ارواحنا فداه)
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@bidary11