🔘 مبانی 📌 فلسفه ثقلین 📖 جزوۀ شماره 2 🔺 فلسفه علم (بخش سوم) 🔹 هیچ فلسفه‌ای که بشر تا به امروز آورده است، درست نیست و این واقعیت را خودشان و فلسفۀ شان تأیید می کند. اگر بناست انسان به فلسفه ای برسد، آن «فلسفۀ مؤخّر» است. 🔸 یعنی آن فلسفۀ ناقص که از کار علمی (مثلاً) انیشتین بر‌ می‌خیزد، یا از کیهان شناسی (مثلاً) استیفان هاوکینگ بر می‌خیزد، برای بشر مفیدتر از همۀ فلسفه های مقدم است. و اینکه دکتر شریعتی گفته است: فلاسفه پو...های تاریخ هستند، دربارۀ فلاسفۀ مقدم و از همین دیدگاه است. 🔹 منطق اثباتی و منطق تبیین: روش، سبک و منطق فلسفه‌های مقدم، نمی‌تواند منطق تبیین باشد، حتی بیکن علم گرا و واقعیت‌گرا در مقام فلسفه، نمی‌تواند علم‌گرا باشد. او در این مقام یک ذهنی اندیش، و کناره گیر از «عین» می‌شود. 🔸 همچنین (مثلاً) مارکس مادی‌اندیش، که ظاهراً گوی واقعیت گرائی و عین گرائی را از همگان ربوده است؛ اصالت کمون او چه پشتوانه علمی دارد؟ و «کمونیسم عالی» او غیر از ذهن گرائی و «آرمان شهر صرفاً ذهنی» چه معنائی دارد؛ همۀ واقعیات بشری را زیر پا گذاشته و فدای ذهن گرائی خود می‌کند. لذاست که عرض می‌کنم: همۀ فلسفه‌های شناخته شدۀ امروز (که همگی مقدم هستند) بنوعی زائیچۀ ارسطوئیسم بوده و همگی بطور ندانسته دچار اصالت ذهن هستند(از دیدگاه «شناخت شناسی» در مکتب ما نه اصالت ذهن درست است و نه اصالت عین، بل امر بین امرین است. شرح بیشتر در کتاب «جامعه شناسی شناخت»). 🔹 اما اگر فلسفه‌های مقدم (خواه بصورت افسانه‌های یونان پیش از سقراط، و خواه به صورت مُثُل (بت)‌های افلاطون، و خواه ارسطوئیسم و خواه ابوجهلیسم و خواه دیگر فلسفه‌های مقدم) اجازه می‌دادند، نبوت‌ها بویژه اسلام، جامعۀ انسانی را به «فلسفۀ مؤخر» می‌رسانید. 🔸 غیر از علم چیزی برای بشر نیست، فلسفه‌ای که از علم بر نخیزد، ضررش بیش از سودش خواهد بود، علم، علم و باز هم علم. خواه علوم تجربی و خواه علوم انسانی. و اساساً تفکیک علوم تجربی از علوم انسانی، از روی ناچاری است و الاّ «العلم نقطة کثّرها الجاهلون» که شرح این مطلب را در آغاز کتاب «نقد مبانی حکمت متعالیه» تحت عنوان هندسۀ شناخت آورده‌ام. 🔹 فلسفۀ مؤخر اولاً هیچ نیازی به «اثبات» ندارد. و ثانیاً هرگز در مقام اثبات نمی‌آید و فقط واقعیت و واقعیت‌ها را تبیین می‌کند آنگاه ابطال خواهی می‌کند. حتی قرآن هرگز در مقام اثبات وجود خدا نیز نیامده است. زیرا با اندکی دقت می‌بینیم که منطق اثبات گرائی (در غیر ریاضیات) چاره‌ای ندارد مگر ذهن‌گرائی و اصالت دادن به ذهن و فاصله گرفتن از واقعیات، گرچه در آغاز شروعش از واقعیات شروع کند (البته اینکه هر علمی بنوعی نیازمند ریاضی است، بحث دیگری است که به «رابطۀ علوم با همدیگر» مربوط است). 🔸 اگر ریاضیات را با علوم خلط نکنیم و حسابش را جداگانه نگه داریم، می‌بینیم که منطق اثباتی هرگز نمی‌تواند یک «غیر مسلّم» را مسلّم کند. سرآمد منطق های اثباتی منطق ارسطوئی است که حجّت را منحصر به «قیاس» می‌کند در حالی که قیاس ارسطوئی در استنتاج، عقیم ترین منطق است. زیرا نتیجۀ آن یا در مقدماتش هست و چیز جدیدی را نمی‌دهد و یا نتیجۀ آن در محکوم کردن مخاطب و خفه کردن طرف مقابل کارآئی دارد بدون اینکه نتیجه‌اش در نظر مخاطب و طرف مقابل به صفت «مسلّم» برسد. مخاطب محکوم می گردد اما در عین حال چیزی از تردیدش کاسته نشده است. 🔹 لذا خود ارسطو فلسفه‌اش را بر این منطقش مبتنی نکرده است و اصول آن از قبیل: صدور، صادر اول، عقول عشره، تطبیق 9 عقل به 9 فلک عاقل و مدبّر، و… با هیچ قیاسی از قیاسات ارسطوئی مستدل نشده است و همگی صرفاً فرضیه‌هائی هستند. 🔸 دیگر فلسفه‌های مقدم نیز از این سترونی برخوردار هستند؛ هر کدام بنسبتی. 🔹 فلسفۀ ارسطوئی، فلسفۀ اسلام نیست، حتی «اسلامی شده» هم نیست، بل طرفداران آن واقعاً اسلام را تحریف می‌کنند، همانطور که دکارتیسم، کانتیانیسم، بیکنیسم، مارکسیسم و…، نه اسلامی هستند و نه اسلامی شده، و نه می‌توانند چنین باشند. 🔸 کلام: همانطور که مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) فلسفۀ ارسطوئی- و هر فلسفۀ مقدم- را بر نمی‌تابد (چرا که تنها ماهیت «تقدم»ی آن‌ها برای نادرست بودن شان کافی است) همانطور آنچه را که اصطلاحاً «کلام» نامیده شده است را نمی‌پذیرد و کاملاً با آن اجنبی است، زیرا که این کلام نیز، هم «مقدم» است و هم بر منطق اثباتی مبتنی است نه بر منطق تبیین. 🔹 آن‌همه احادیث در مذمت کلام و نهی از پرداختن به آن داریم باز برخی‌ها می‌کوشند این‌همه مذمت و نهی را بر «تخصصی بودن» آن حمل کنند که: آری این نهی‌ها متوجه غیر متخصص‌ها است اگر کسانی مانند هشام بن حکم یا مؤمن الطاق باشند پرداختن شان به کلام اشکالی ندارد. 🌐 https://binesheno.com 🆔 @binesheno 🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی