داشت رو زمین با انگشت چیزی می‌نوشت؛ رفتن جلو دیدند چندین متر اون ورتر، صدها بار نوشته "حسین" طوری‌ که انگشتش زخم شده... ازش پرسیدند: حاجی چیکار می‌کنی؟! گفت: چون میسّر نیست من را کام او؛ عشق بازی می‌کنم با نام او! شهید https://eitaa.com/bisimchi10