🔻
#پوتین_قرمزها 34
خاطرات مرتضی بشیری
✦✦✦✦
باید به کسی که می خواست به طرف ما بیاید نوید آزادی و امنیت می دادیم. عراقیها تلاش کردند اخباری مبنی بر آزار و اذیت اسرا از ما تهیه کنند و چون موضوعی نیافتند، به جعل متوسل شدند.
یک کمپانی ایتالیایی، به سفارش و سرمایه دولت عراق، فیلمی به نام «شیرین و وحشی » ساخت؛ با این مضمون که ایرانی ها دست اسیر عراقی را به یک ماشین جیپ و دست دیگرش را به جیپ دیگری بسته اند. دو ماشین در جهت خلاف حرکت کرده اند و دست اسیر عراقی از جا کنده شده.
مدتی روی این فیلم مانور تبلیغاتی دادند؛ در حالی که این فیلم کذب محض بود.
دکتر حسن قدیری ابیانه، که تحصیل کرده ایتالیاست، حقه سینمایی این قسمت فیلم را یافت و شرح داد چطور بازیگر این نمایش با مهارت دستش را روی سینه و زیر لباس پنهان کرده بود. ایران از شرکت ایتالیایی سازنده فیلم شکایت و ادعای غرامت کرد و تا مدت ها این دادخواست در محاکم بین المللی مطرح بود.
همان شب، جواد مرادخانی از وزارت امور خارجه با من تماس گرفت و گفت: گروه عالی رتبه ای از اندونزی به ایران آمده اند و در حال مذاکره هستند. خبرنگاران همراه علاقه مندند برنامه ای از اسرا تهیه کنند.» می خواست ببیند امکان برگزاری نشست دیگری برای ما وجود دارد، که پاسخ مثبت دادم. فردای آن روز، بار دیگر تعدادی از افسران ارشد را در تالار فرمانداری گرد هم آوردیم.
محمدرضا جشعمی، که روز قبل برای معالجه در بیمارستان به سر می برد و از این بابت ناراحت بود، آن روز اولین نفری بود که در جلسه حاضر شد. پای راستش می لنگید و خمیده قدم بر می داشت. حمام کرده بود و سر طاسش برق می زد. هم وطنانش جایی در میان خود برای او باز کردند و نشست.
اسرا بار دیگر درباره نحوه اسارت و غلبه نیروهای ایرانی حرف زدند. اروپایی ها و خبرنگار واشنگتن پست، با تعجب، به اسرا زل زده بودند؛ باور نمی کردند سرتیپ ستاد جمیل احمد حسين البياتی، برای دومین بار به ناتوانی عراق در برابر رزمندگان اسلام اشاره کند، جنایات صدام را برشمارد، و نیروهای ما را تحسین کند.
جشعمی میکروفن را از جلوی عمر شریف سعید، فرمانده تیپ ۱۰۱، برداشت و نام و درجه اش را گفت. منطقه ای را که در آن به اسارت در آمده بود اعلام کرد و یک مرتبه فریاد زد: «من از امام خمینی اجازه می خواهم سلاحی در اختیارم بگذارند تا یگانه دشمن ضد بشر، صدام حسین، را نابود کنم.»
کلام جشعمي فضا را منقلب کرد و خبرنگاران متحیر شدند. نشست آن روز هم به خوبی برگزار شد و به پایان رسید.
اخباری که پس از نشست خبری عملیات کربلای ۵ منتشر می شد نشان می داد روحیه ارتش عراق تضعیف شده است و تا اندازه ای توانسته ایم افکار عمومی را در داخل کشور عراق متزلزل کنیم
مدتی بعد، حمید خدادی نامه ای از فرماندهی به من داد. شخص فرماندهی نامه تشکری برایم فرستاده بود؛ بسته ای حاوی پاکتی پول، یک دست لباس سپاه، که تا آخر جنگ به تنم بود و بیش از دیگر هدایا برایم ارزش داشت، و یک اسلحه ماکاروف، که خاطرات ماندگاری را برایم رقم زد.
🔸 ادامه دارد ⏪