🔻
#پوتین_قرمزها 51
خاطرات مرتضی بشیری
✦✦✦✦
هر یک از خبرنگارها سؤالی درباره ساختار، تشکیلات، و ویژگی های لجنة الاعدامات پرسیدند. فرماندهان حاضر در جلسه وجود این کمیته را تأیید کردند؛ اما هیچ یک نتوانستند به طور روشن از چگونگی و عملکرد آن حرف بزنند.
بعد از آن، با مسئولان اطلاعات قرارگاه گفت وگوهای ادامه داری داشتیم؛ برای اینکه این کمیته را بشناسیم، شیوه سازماندهی آن را پیدا کنیم، و از نحوه تشکیل آن سر در بیاوریم. به همین دلیل همکاران در واحدهای مختلف برای پاسخ به این سؤال بسیج شدند. به این نتیجه رسیدیم که بازجویی بخشی از نیروها را در مدیریت های مختلف مثل ترتیب نیرو، جو و زمین، نقشه برجسته، اسناد را بر روی کمیته اعدامها متمرکز کنیم. حدود دو سه ماه وقت گذاشتیم؛ اما اطلاعات درخور اتکایی به دست نیاوردیم. پراکندگی صحبت های اسرا ما را به این نتیجه رساند که اصلا لجنة الاعداماتی وجود ندارد و وحشت نیروهای عراقی از یک موضوع موهوم است؛ چون هیچ یک حتی نمی دانستند بعد از جلو رفتن نیروها به خط، تعبیه نیروهای کمیته اعدام ها چگونه انجام می شود، فقط مجدانه بر وجود آن اصرار می کردند؟
به ظاهر این موضوع بیش از حد از مجموعه، نیرو می گرفت و هزینه کردن آن همه نیرو برای یک موضوع موهوم به صلاح نبود. از طرفی، سر ما هم شلوغ شده بود و موضوع های عینی تری بودند که باید به آنها می رسیدیم. از این رو، موضوع لجنة الاعدامات رها شد؛ تا اینکه در عملیات کربلای ۸ قرار گرفتیم.
در گیر و دار این عملیات، بازجویی ستوانی از نیروی زمینی به من خورد. او مدعی بود اهل کربلا است و حین صحبت تربتی از جیبش بیرون آورد و به من نشان داد تا شیعه بودنش را ثابت کند. خیلی از اسرای تحت تأثیر رژیم بعثی فکر می کردند ما رفتار متفاوتی با شیعه و سنی داریم برای همین بر شیعه بودنشان پافشاری می کردند.
گفتم: «تصورت درباره ما اشتباه است. مسلمان، مسلمان است و شیعه و سنی برای ما مطرح نیست.» اما باز هم با قسم و آیه می خواست به من بقبولاند که شیعه است. به دلیل آن همه اصراری که داشت، از او پرسیدم: «پس چرا تا آخرین لحظه جنگیدی؟ چرا عقب نشینی نکردی؟»
گفت: «لجنة الاعدامات پشت سر ما بود.» باز همان حرف ها را می شنیدم: «لجنة الاعدامات، لجنة الاعدامات!»
- کاری از ما ساخته نبود. یا باید می جنگیدیم یا به دست نیروهای خودی در لجنة الاعدامات کشته می شدیم.
🔸 ادامه دارد ⏪