من و مریم دوستان صمیمی بودیم که خیلی بهم علاقه داشتیم اما مریم یه نقطه ضعف داشت خیلی حسود و‌دروغگو و اهل تعمت بود ولی ازونجایی که دوست دیگه ای نداشتم با حفظ فاصله به رفاقتم ادامه دادم یه روز خالم گفت که میخواد مریم رو برای پسرش خواستگاری کنه. مونده بودم درمورد این ویژگی مریم به خالم چیزی بگم یا نه که به پیشنهاد مامانم همه چی رو به خاله گفتم: اما خودم متوجه شدم خاله حرفمو جدی نگرفته، بعدا به مامانم گفته بود زهرا نسبت به مریم حسودیش شده و‌با تهمت به اون میخواست اونو از چشمم بندازه..مامانم با دلخوری گفته بود... https://eitaa.com/joinchat/1960640682C4ba40e21a9