🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۷۶۹
به قلم
#کهربا(ز_ک)
محبوبه هم که انگار یهویی تصمیم گرفته باشه چیزی رو تعریف کنه از دعوای دیشب پدرشوهرش با مسعود حرف میزد.
گفت دیشب نفهمیدم یهو مسعود چی گفت که عمو از فرط عصبانیت رنگ صورتش به کبودی میزد رفت جلو یقه ش رو گرفت و
بعدم فحش بارونش کرد .
سعید بدبختم رفته بود جلو که یقه ی داداشش رو از دست عمو جدا کنه که یوقت نزنه لهش کنه، اونوقت اون پسره ی نفهم تلافی فحشایی که از باباش خورده بود رو سر سعید بیچاره در آورد .
دوسه تا کشیده به صورت سعید زد کلی هم فحشش داد بیچاره رو.
منم داد زدم سرش و گفتم چه خبرته؟ سعید مراعات تو رو میکنه اومده کمکت از دست عمو نجاتت بده عوض دستت درد نکنهست که میپری بهش ؟
اونم بعدش تن صداشو آورد پایین و با غم لب زد:
ببخشید و بعد هم انگار میخواست چیز دیگهای بگه که یهو
نمیدونم چرا سعید عصبانی به طرفم چرخید و سرم داد کشید و گفت تو دخالت نکن هیچی نگو...
اما من دلم میخواست بیشتر بار مسعود کنم که دلم خنکتر بشه اما بخاطر سعید دیگه جرات نکردم.
با دلخوری رفتم داخل خونه .
بقیه هم یکی یکی اومدند تو خونه .
اما سعید تا نیمساعت خونه نیومد هربار که از پنجره حیاط رو دیدم یه گوشه ایستاده بود و عصبانیتش رو سر چیزی خالی میکرد
منم از دیشب باهاش سرسنگینم.
عوض اینکه اون برادر نامرد بیشعورش رو آدم کنه سر من داد میزنه
ولی منصوره نمیدونم چرا همش دلم شور میزنه انگار قراره یه اتفاق بدی بیفته...
این دوتا داداش دیشب یه جور با چشماشون برا هم خط و نشون میکشیدن که با یادآوریش مدام توی دلم خالی میشه
نمیدونم اون مسعود خیر ندیده چی دم گوشش گفته که پریشون و عصبیه
قشنگ معلومه از یه چیزی میترسه
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨