🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۱۰۶۰
به قلم
#کهربا(ز_ک)
همزمان دستم رو روی دهنم قرار دادم
و تازه متوجه گرمی خون و درد لبم شدم
با چشمهای پر از اشک نگاهش میکردم
چپچپ نگاهم میکرد
_زنیکهی نفهم عین بز نشسته من رو نگاه میکنه... مثلا میخوای بگی حسابم نمیکنی؟
دلشکسته تر از اونی بودم که جوابی برای گفتن داشته باشم.
اینبار واقعا این ظلم حقم نبود
نمیدونم چه حسی در درونم بود که فریاد میزد ولش کن
اهمیتی به حرفاش نده
بسپر به خدا اون خوب بلده جوابش رو بده...
تو اگر بخوای جوابی بدی تنها چیزی که گیرت میاد یه کتک دیگهست
اما خدا بخواد جوابشو بده یه جوری میده که تا عمر داره فراموش نکنه
دلم میخواست نفرینش کنم
اما نکات توی دفتر نرگس گفته بود
ببخش... خدا برات جبران میکنه
این همه صبر از من بعید بود
شاید هم هنوز تو شوک رفتارش بودم
مزهی خون توی دهنم باعث شد به سرعت خودم رو به سینک ظرفشویی برسونم
آب دهنم رو بیرون ریختم
کمی رنگی شده
خداروشکر انگار خونش بند اومده.
دهنم رو شستم و همونجا موندم...
بغضم شکسته و با صدای آروم ریز ریز گریه میکنم
نمیدونم چقدر دیگه طول کشید تا غرغرهاش تموم شد...
قبلا حتی وقتی که جوابش رو میدادم تا حسابی بچزونمش هم اینقدر عصبی نمیشد که اینبار با سکوتم شده بود...
بفرما وقتی به نرگس میگم نیما با بقیه مردا فرق میکنه از حرفم ناراحت میشه و فکر میکنه من دارم بهونه میارم.
با صدای بسته شدن در خونه متوجه رفتنش شدم
بیحال بیرون رفتم اونقدر سست و بیحالم که همونجا کنار سفره روی زمین دراز کشیدم.
اشک از گوشهی چشمم راه خودش رو پیدا کردند
از کنار گوشم عبور کرده و گردن و موهام رو خیس میکرد
نمیدونم چقدر در اون حالت بودم وقتی که از جام بلند میشدم چشمام به سختی باز میشد
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨