❖ شهادت امام رضا(علیه السلام) در راه دفاعِ بی‌محابا از حق مردم از محمد بن سنان روایت شده که نقل میکند در خراسان خدمت امام رضا(علیه السلام) بودم و مأمون روزهای دوشنبه و پنجشنبه که به دادخواهی مینشست امام را در سمت راست خود مینشاند. روزی خبر آوردند که مردی صوفی دزدی کرده. مأمون دستور داد احضارش کنند. مرد صوفی ظاهری همچون مرتاضان و زاهدان داشت و جای سجده بر پیشانی‌اش نمایان بود. مأمون گفت: چقدر عیب است چنین آثار زیبایی با چنین کار زشتی! آیا با وجود چنین ظاهر زیبایی که از تو میبینم نسبت سرقت به تو داده میشود؟! صوفی گفت: از سر ناچاری چنین کاری کردم و مجبور بودم و راه دیگری نداشتم چون از سهمی که از خمس و غنایم حقّ من است محرومم کرده‌ای! مأمون گفت: تو در خمس و غنایم چه حقّی داری؟ صوفی گفت: خدای متعال خمس را شش قسمت کرده و فرموده است: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ للهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبى‏ وَالْيَتامى‏ وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ﴾(أنفال: ٤١) و غنایم را نیز شش قسمت کرده و فرموده است: ﴿ما أَفاءَ اللهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبى‏ وَالْيَتامى‏ وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾(حشر: ٧) و ادامه داد: پس تو مرا از حقّم محروم کردی حال آنکه من درمانده در سفرم و خرج بازگشت به وطنم را ندارم (یعنی عنوان إبن السبیل که در هر دو آیۀ فوق آمده بر من منطبق است)، و مسکین و تهی دستم و سرمایه‌ای ندارم (یعنی حتی اگر به وطنم بازگردم و دیگر إبن السبیل نباشم باز عنوان مسکین بر من منطبق است)، و از حاملان(قاریان و حافظان) قرآنم (یعنی غیر از إبن السبیل و مسکین بودن، باز هم مستحق سهمِ «لله» در دو آیۀ فوقم)! مأمون گفت: آیا بخاطر این افسانه پردازیهایت حدّی از حدود خدا و حُکمی از احکامش در مورد سارق را تعطیل کنم!؟ صوفی گفت: از خودت شروع کن و نفس خویش را پاک گردان سپس به پاک کردن دیگران بپرداز، و حدّ خدا را بر خودت جاری کن سپس بر دیگران! مأمون رو به امام رضا(علیه السلام) نمود و گفت: چه میگوید؟ امام فرمود: او میگوید ابتدا مورد سرقت واقع شده سپس سرقت کرده! مأمون بسیار خشمناک شد و به صوفی گفت: بخدا قسم دستت را میبُرم! صوفی گفت: دستم را میبُری درحالیکه تو غلام و بندۀ منی! مأمون گفت: ای وای بر تو، از کجا من بندۀ تو شدم!؟ صوفی گفت: چونکه مادرت از بیت المال مسلمانان خریده شده؛ پس تو بندۀ تمام مسلمانان در مشرق و مغربی تا زمانیکه آزادت کنند و من آزادت نکرده‌ام! اضافه بر آنکه خمس را بلعیدی و پیش خود جمع کردی اما حق آل پیامبر را ندادی و حق من و امثال من را هم ندادی! و دیگر آنکه چیز خبیث و نجس نمیتواند نجسی دیگر مانند خود را پاک کند بلکه تنها و تنها آنکه خودش پاک باشد میتواند نجس را پاک کند و کسی که خود سزاوار حدّ است نمیتواند حدود را بر دیگران اجرا کند تا زمانیکه از خودش شروع کند! آیا سخن خدای متعال را نشنیده‌ای که میگوید: ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ، أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾(بقرة: ٤٤). مأمون رو بسوی امام رضا(علیه السلام) نمود و گفت: نظر شما چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: خدای متعال به محمد(صلّى الله عليه وآله) فرمود: ﴿قُلْ فَلِلَّهِ‏ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ﴾(أنعام: ١٤٩)؛ و این همین حجتی است که جاهل به آن نرسیده است اما او هم آنرا میداند همچنانکه عالِم از روی علمش آنرا میداند. و دنیا و آخرت با حجت و دلیل پابرجا و برقرار است. و این مرد هم حجت آورده است (یعنی اگر میتوانی دلیلی بیاور و اثبات کن که تو شریک جرم نیستی و این ارتکاب سرقت بخاطر بلعیده شدن حقّ او توسط تو نبوده). در این هنگام مأمون دستور آزادی مرد صوفی را داد و به اندرون رفت! و از آن روز تصمیم قاطع بر قتل امام رضا(علیه السلام) گرفت تا آنکه ایشان را با سمّ به قتل رساند. 📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٨: ١٦٣ - ١٦٥؛ مجموعۀ مصاحبه‌ها: ٨١٣ - ٨١٥؛ عيون أخبار الرضا(عليه السلام) ٢: ب٥٩، ح١؛ مناقب آل أبي طالب٣: ٤٤٧(مکتبةالحیدریة). ــــــــــــــــــــ راجع به استدلالهای مرد صوفی بویژه مملوک بودن مأمون، روشن است که امام رضا(علیه السلام) در مقام تصحیح گفته‌ها و استدلالهای وی نبود و فقط مقصود اصلی او را به اختصار بیان کرد و فرمود: او میگوید «سُرق فسَرق» از او دزدی شده که دست به دزدی زده. و حجت بالغه همین است که آن مرد صوفی علی‌رغم جهلش که قدرت بیانِ عذرش با چنین اختصارگویی و با استدلالی بی‌خدشه را ندارد اما همچون شخص عالِم و مسلط به ریزه‌کاریها این را با اطمینان میداند که مأمون شریک جرم اوست. @Yusufi_Gharawi