🍁🍁🍁🍁 ۱۷۸ من-گریه نکن عزیزدلم..این آرشام اصلا لیاقت گُلی مثل تورو نداشت! سپیده گریش شدید تر شد که صدای طلبکار آرشام بلند شد. آرشام-مگه من خواستم باهاش ازدواج کنم که حالا همه از من طلبکارن؟! گریه ها و بی رحمی های آرشام عصبیم کرده بود با صدای عصبی و بلندی در حالی که سعی میکردم خشن بودن و دلخور بودن کاملا توی صدام مشخص اشه گفتم من-معلومه که تو خواستی!تو حتی انقدر سستی که نتونستی با کسی که دوستش نداری ازدواج نکنی..تو باید یا مقاومت میکردی و ازدواج نمیکردی یا حالا که ازواج کردی شونه خالی نکنی..تو غلط کردی وقتی نمیتونی زنتو نگه داری ازدواج میکنی. عصبانی بودم و حرفام دست خودم نبود با تاسف سری براش تکون دادم و گفتم من-تو هم مثل بابای منی...یه مرد سست و بی غیرت. بازوی سپیده و گرفتم و سریع دنبال خودن کشوندمش ..اگه چند ثانیه دیگه اونجا میموندم بعید نبود بزنم توی صورتش...سپیده گریه اش بند اومده بود ولی هنوزم سرش پایین بود..الان که نمیشد ببرمش خونه مامانش.پس بهتر بود چند دقیقه ای یکجا بنشونمش..چند دقیقه راه رفتیم تا رسیدیم به یه پارک.روی یکی از نیمکت ها نشوندمش و یک لیوان آب براش گرفتم..کنارش نشستم ولیوان و سمتش گرفتم من-بخور..اینجوری نفست بند میاد!! لیوانو از دستم گرفت و دوباره سرشو انداخت پایین.به پشتی نیمکت تکیه دادم و به آدمای توی پارک خیره شدم..واقعا چقدر بی دغدغه و شاد بودن..نفسمو با فوت بیرون دادم که سپیده دستشو روی دهنش گذاشت و بی جلو خم شد.سریع بازوشو گرفتم من-سپیده؟!حالت خوبه؟! صورتش مچاله شده بود با صدای ضعیف و خشداری گفت سپیده-اره....خوبم..فقط نمیدونم چرا چند روزه حالت تهوع دارم. با فکری که به ذهنم رسید سیخ سرجام نشستم و ترسیده گفتم من-حامله که نیستی؟! اونم رنگش پرید با چشمای پر از اشک و لرزون گفت سپیده-نمیدونم هستی خانم..یعنی ممکنه حامله باشم؟! آب دهنمو به زور قورت دادم و برای اینکه آرومش کنم آروم گفتم من-حالا بد به دلت راه نده..شاید بخاطر استرس و نگرانیه. پلکی زد که چند قطره اشک روی گونه هاش ریخت.با بغض گفت سپیده-اگه حامله باشم که بدبختم..مگه من ۱۷ سال بیشتر دارم که این همه بدبختی باید بکشم. دستمو نوازش وار روی بازوش کشیدم و گفتم. من-حالا تو اروم باش..برای اینکه خیالت جمع بشه میریم یه آزمایش ازت بگیرن..تو الکی جوش نزن. با دستاش صورتشو پوشوند و از لرزش شونه هاش فهمیدم که داره گریه میکنه.با مکث دستمو پشتش گذاشتم و بغلش کردم.. http://eitaa.com/cognizable_wan