#جرعه_نوشان ۵۸
🕊️ *عنایت*
🍃 قبل از میلاد امام رضا علیهالسلام از طرف خانواده، پیشنهاد سفر به مشهد مقدس داده شد؛ اما چون حوصله سفر نداشتم، قبول نکردم. مخالفتهای من کارساز نبود و خدا را هزاران مرتبه شکر، امام رضا علیهالسلام ما را طلبیده بود.
🍃 پنج روز در سفرهخانه حضرتی از ما پذیرایی کامل به عمل آمد و شب میلاد در صحن انقلاب روبهروی گنبد طلا و پنجره فولاد در حالی که باران لطف و رحمت الهی میبارید، در گوشهای از صحن نشسته بودم و به آن منظره ملکوتی نگاه میکردم و خود را مثل همیشه شرمنده الطاف کریمانه حضرت میدیدم که این بار نیز مانند زیارتهای قبل مرا به صحن و سرای خویش پذیرفتند، در همین حالی که در دل با حضرت سخن میگفتم و تشکر میکردم احساس ضعف جسمانی شدیدی کردم و گرسنگی به شدت بر من فشار آورد و سرم گیج میرفت و فشارم افتاده بود.
🍃 اما هیچ یک از این احوالات جسمی باعث نشد آن لحظات خاص و آن دعوت را رها کنم و از صحن بروم.
🍃 مجددا رو به گنبد کردم و از امام رضا علیهالسلام به جهت وضعیت جسمیام معذرت خواهی کردم. همان موقع خدام با بستههای نبات آستان قدس از همه زوار پذیرایی کردند و من با دیدگانی مرطوب زیر لب زمزمه کردم
✨ نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس
✨ که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
📚
#تألیفات_استادبروجردی
📚 بخشی از کتاب «جرعه نوشان» ـ جلد اول
🌐
emamraoof.com