📙 داستان مرد خوش اخلاق
📘 قسمت سوم / آخر
🌟 دوستان او راه افتادند
🌟 و هرکدام جایی مخفی شدند
🌟 و از دور به رفتار آن دو نفر ،
🌟 چشم دوختند
🌟 تا ببینند چه می شود
🌟 و ماجرا به کجا می رسد .
🌟 آقای خوش اخلاق با خیال راحت
🌟 مشغول آب دادن به مزرعه اش بود
🌟 که ناگهان دید آب جوی قطع شد
🌟 و دیگر آبی به مزرعه اش نیامد .
🌟 هنوز زمین و کشت و کار او ،
🌟 هیچ آبی نخورده بود .
🌟 او خودش را آماده کرده بود
🌟 که تا عصر مزرعه اش را آّبیاری کند
🌟 اگر آب به مزرعه اش نرسید
🌟 در آن هوای گرم ،
🌟 محصولاتش از بین می رود
🌟 و کشت و کارش نیز می سوزد .
🌟 به خاطر همین
🌟 دنبال علت قطعی آب گشت
🌟 کنار جوی آب را گرفت و رفت
🌟 تا ببیند چرا آب جوی ،
🌟 قطع شده است .
🌟 رفت و رفت و رفت
🌟 تا رسید به همان مردی که
🌟 تصمیم گرفته بود او را عصبانی کند
🌟 اما مرد خوش اخلاق ،
🌟 از تصمیم و نقشه ی او خبر نداشت
🌟 نگاهی به جوی آب و بیل او انداخت
🌟 و دید که او جلوی آب را بسته
🌟 و آب را به طرف زمینی خشک ،
🌟 هدایت کرده
🌟 که هیچ محصولی در آن ،
🌟 کاشته نشده است .
🌟 مرد خوش اخلاق خندید و گفت :
🕋 امروز نوبت آب مزرعه من است
🕋 آن وقت تو جلوی آب را گرفته ای
🕋 و آن را به طرف این زمین خشک
🕋 فرستاده ای ؟!
🕋 چرا اینکار را می کنی ؟!
🕋 منظورت چیست؟!
🌟 او گفت :
🔥 خب معلوم است ،
🔥 می خواهم علف های هرز هم
🔥 آب بخورند
🔥 به من چه که مزرعه تو تشنه است
🔥 من تصمیم گرفته ام
🔥 به این زمین بی حاصل آب بدهم
🔥 آیا تو مشکلی داری ؟!
🌟 مرد خوش اخلاق ،
🌟 دید که این بابا سر جنگ دارد .
🌟 و خودش نیز
🌟 از جنگ و دعوا متنفر است
🌟 به خاطر همین
🌟 رو کرد به مرد و گفت :
🕋 خدا پدرت را بیامرزد
🕋 حرف حساب جواب ندارد .
🕋 راست می گویی
🕋 علف های هرز هم به آب نیاز دارند
🕋 من می روم توی مزرعه ام
🕋 وقتی آبیاری علف های هرز تمام شد
🕋 جلوی آب را باز کن
🕋 تا به مزرعه من هم آبی برسد .
🌟 مرد خوش اخلاق ،
🌟 این را گفت و رفت .
🌟 چند لحظه بعد ،
🌟 مردی که می خواست
🌟 او را عصبانی کند
🌟 از کارش خجالت کشید
🌟 و راه آب را ،
🌟 به طرف مزرعه ی آن مرد باز کرد .
🌟 از آن به بعد
🌟 درباره ی آدم های خوش اخلاق
🌟 این ضرب المثل را می گویند :
🦋 بنازم این سر را
🦋 که تا به حال نشکسته
📙 پایان
✍ نویسنده : مصطفی رحماندوست
📚
@dastan_o_roman
🇮🇷
@amoomolla
#داستان_نیمه_بلند #ضرب_المثل
#مرد_خوش_اخلاق