🌹
داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۳۶ 🌹🌹
🍎 محمودی به سمیه رو کرد و گفت :
🌸 خانم سیاحی !
🌸 قبل از ظهور دختر پوشیه پوش ،
🌸 مبارزه با فساد ، مهمترین کار بسیج بود .
🌸 که یکی از اون فسادها ،
🌸 همین مواد فروشی و اعتیاد بود .
🌸 که متاسفانه باید اعتراف کنم ،
🌸 با بد باندی مواجه شدیم .
🌸 هر وقت می خواستیم کاری کنیم
🌸 یا با مواد فروش ها درگیر بشیم
🌸 یا نمی شد یا نمیذاشتند .
🌸 متاسفانه همه جا هم نفوذ دارن .
🌸 تو کلانتری ها ، دانشگاه ها ...
🌸 و ما هم کاملاً مایوس و ناامید شده بودیم
🌸 تا اینکه
🌸 سروکله دختر پوشیه پوش پیدا شد .
🌸 بعد از شروع مبارزه شما با قلیان سراها ،
🌸 ما که غرق ناامیدی بودیم ،
🌸 دوباره امیدوار شدیم .
🌸 همان اوایل بود ؛
🌸 که با دوستان جلسه ای گرفتیم ،
🌸 و نتیجه جلسه این شد ؛
🌸 که از دختر پوشیه پوش ،
🌸 حمایت و حفاظت کنیم .
🌸 اما مشکل اینجا بود ؛
🌸 که دختر پوشیه پوش رو نمی شناختیم
🌸 نه می دونستیم کی هست ؟!
🌸 نه می دونستیم چکاره است ؟!
🌸 نه از رفت و آمدنش خبر داشتیم ؟!
🌸 نه از اهدافش ، نه از کاراش ،
🌸 نه از عقاید و تفکراتش و...
🌸 تا اینکه یه روز ، خونه خواهرم بودم
🌸 که حرف از دختر پوشیه پوش شد .
🌸 وقتی حرف از دختر پوشیه پوش شد
🌸 بعضیا با اون مخالف بودند
🌸 بعضیا هم موافق .
🌸 که فعلا اینها مهم نیست .
🌸 خواهرم وقتی دید
🌸 که حرف از پوشیه شده
🌸 به ما گفت :
🔮 چه جالب ؛ اتفاقا چند روز پیش ،
🔮 یکی از دخترای محله ،
🔮 یک پوشیه از من قرض گرفت .
🌹
ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
📚
@dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷
@amoomolla