گربه را دم حجله کشتن! نقل است در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیچکس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه دم حجله پسرک احساس تشنگی میکند . گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ٫«ای گربه برو و برای من آب بیاور». گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند. سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار….‬ خب معلومه دختر از ترس سریع میره آب میاره واین است که این ضرب المثل رایج شد. همچنین تتمه‌ای برای این داستان به این شرح گفته شده: شوهر بیچاره‌ای که از دست زن عاصی شده بود، دنبال راهی می گشت تا قاطعیت خود را به رخ بکشاند و به او بفهماند که چند مرده حلاج است. از قضا حکایت شوهر قبلی و آن زن و کشتن گربه را هم شنیده بود. تصمیم گرفت همان کاری را بکند که آن مرد انجام داده بود. گربه ای را گرفت تا در یک صحنه سازی سر از بدنش جدا کند؛ اما گربه از دستش فرار کرد، وارد کوچه شد. گربه جلو و مرد به دنبال، غوغایی در کوچه پیدا شد. بالاخره مرد، گربه را گرفت و کشت و فاتحانه به خانه نزد همسرش آمد تا اوضاع را برانداز کند؛ اما بر خلاف تصور، ملاحظه کرد این زن به جای اضطراب و نگرانی و به جای این که آثار ترس و واهمه از شوهر در چهره اش باشد، لبخندی تمسخر آمیز به صورت دارد. و در نهایت زن چنین گفت: «آن که دیدی، گربه را دم حجله کشت، نه توی کوچه» (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b