📜 🩷 مادرم با چشمهای گشاد شده نگاهی بهم انداخت و گفت آره ؟؟ با تته پته گفتم راستش امممم راستش خب من از این پسره خیلی خوشم میاد بعد شرایط خیلی خوبی هم داره . مادرم که انگار هنوز باور نکرده بود با تردید گفت دارید شوخی میکنید ؟؟ نرگس گفت ای بابا مامان شوخی چیه مگه چه چیز عجیب غریبیه ؟؟ هر چقدر من از این چیزا خجالت میکشیدم نرگس عین خیالش نبود … مادرم که دید قضیه جدیه گفت خب اگه اینجوریه بگم داییت اینا هم بیان . نرگس : واسه این خواستگار الکیه نمیخواد بگی بیان واسه خواستگار اصلیه بگو بیان . مادرم : حالا پسره کی هست چند سالشه ؟؟ نرگس با هیجان گفت خیلی پسر خوبیه خیلیا تازه پولدارم هست آدم حسابیه . مادرم : تو از کجا میشناسیش ؟؟ چپ چپ نگاه نرگس کردم که یعنی دهنت و ببند تا بیشتر از این گند نزدی . نرگس دستپاچه گفتم نیره تعریف کرده . مادرم نگاهی به من کرد و من برای اینکه از زیر سؤال‌های پی در پی مادرم فرار کنم گفتم من میرم حموم فقط شما برنامه خواستگاری طاهره خانم و نمیخواد به هم بزنی . قبل اینکه مادرم بخواد حرفی بزنه پریدم تو حموم‌ . زیر دوش آب چشمام و بسته بودم سعی داشتم آرامش بگیرم … چند تا نفس عمیق کشیدم و روز خواستگاری رو تصور کردم . •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh