: خـوشحال بودم که از کودکی، همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم. همینطور که به صفحه اول (اعمال) نگاه می کردم و به اعمال خودم افتخار می کردم، یکدفعه دیدم، تمام اعمال خوبم در حال شدن است! صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود! با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم: چرا این ها شد. مگر من این کارهای خوب را انجام ندادم!؟ گفت: بله درست می گویی، اما همان روز یکی از دوستانت را کردی. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد... کتاب سه دقیقه در قیامت