🔰❣🔰❣🔰❣🔰
#پوکه_های_طلایی
#قسمت_سیزدهم
نویسنده:خانم طیبه دلقندی
💥یکبار اسم من به عنوان مخالف رد شد . وقتی مـرا بیـرون بردنـد ، یـک
استوار خائن به نام اسماعیل... مسؤول تنبیه من شد. ابتدا مرا مجبور کرد خـودم را توي حوضچۀ لجن بسته بیندازم . با بدن خیس مـی رزیـدم . بـا صـداي بلنـد
فرمان داد :
- یک! دو! سه! بدو! سریع !
به نفس نفس افتاده بودم. میخندید :
- پشتک بزن !
پشتک میزدم. فریادش بلند شد :
- حالا انگشتت رو بذار روي زمین روي سرت بچرخ !
سرگیجه گرفته بودم.
ادامه میداد :
-سینه خیز! ... کلاغ پر! ... سریع! ... .
من از پا افتاده بودم و او با کابل میزد .
وقتی فهمیدند جعفر یوسفی پاسدار است او را بـراي شـکنجه بـا خـود بردند. مدت ها خبري از او نداشتیم ولی خوشبختانه زنده به میان مـا برگـشت .
هر بار که براي آمار می آمدند می پرسیدند یوسفی جلو می رفت. نگهبان دو کشیده محکم توي گوشـش مـیزد . او
آنقدر ضعیف و نحیف شده بود که با همان دو کشیده از حال میرفت .
نگهبان عصبانی میگفت :
قبل از اسیر شدن عراقی میکشی؟ ها؟
محمدامین یزدي بود . یک پسربچۀ چهارده ساله کـه وقـت اسـارت بـه
صدام فحش داده بود . در فاصله هاي زمانی مختلـف مـی بردنـدش اسـتخبارات بغداد .
خودش می گفت که زیر دستگاهی شبیه دستگاه پـرس مـی گذاشـتندش.
مثلاً اگر دور کمر محمدامین پنجاه سانت بـود، دسـتگاه را روي چهـل سـانت
تنظیم میکردند و دل و رودة او را از اطراف تحت فشار میگذاشتند .
محمد امین روانی شده بود و نیمه هاي شب یکدفعه بـا سـر و صـدا از جا می پرید. داد و هوار می کرد و گاه ضجه میزد . انرژي اش آن قدر زیاد می شد
که مجبـور مـی شـدیم چنـد نفـري نگهـش داریـم . هرچیـزي دم دسـتش بـود
میشکست، بدون اینکه بفهمد چه میکند .
یک نفر آب می آورد و رویش می ریخت. تکان شدیدي می خورد و بعد طوري نگاهمان میکرد که انگار تازه ما را دیده است. بهتآلود میگفت :
- فهمیدین دوباره جنّا اومده بودن منو با خودشون ببرن؟ فجیعترین شکنجه اي که اتفاق افتاد ، وقتی بـود کـه یکـی از بچههـاي اطلاعات عملیات سپاه مشهد را شناسایی کردند . رضایی را بردند حمام . شیـشه روي کمرش گذاشتند و آن قدر با کابل و باتون روي شیشه ها زدنـد کـه خـرد شد. مجبورش کردند روی شیشه ها غلت بزند. پاهایش را فلک کردند و آن قدر زدند که انگشتهایش شکست. با انبر دست ناخن هایش را کشیدند و آخـر سـر
آنقدر آب جوش رویش ریختند که گوشت تـنش پخـت و بنـد بنـدش از هـم
گسست .
مدت زیادي حمام را تمیز کردند. حتی بعد از گذشت زمـان طـولانی آثار خون و گوشت این شهید مظلوم در گوشه و کنار به چشم میخورد .
#پیگیر_باشید
#حماسه_جنوب_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣