❣🔰❣🔰❣🔰❣🔰
#پوکه_های_طلایی
#قسمت_چهلم_سوم
نویسنده : طیبه دلقندی
وقتی عزم و اراده محکم بچه ها را دیدند تسلیم شـدند . از مـا خواسـتند اعتصاب غذا را بشکنیم. گفتیم :
- تا جنایتکار محاکمه نشه اعتصاب ادامه داره!
دو افـسر و سـرباز عراقـی عامـل جنایـت را از ارودگـاه بردنـد ، ولـی نفهمیدیم با آن ها چه کردند. به همـین دلیـل کوتـاه نیامـدیم و اعتـصاب ادامـه یافت. در قدم بعد تصمیم گرفتیم بقیۀ سوله ها را خبر کنیم . این بود که یک صدا
فریاد«الله اکبر! یا زهرا! یا حسین » ! سر دادیم .
بعثیها که ترسیده بودند اردوگاه را محاصره کردند ولی ما دسـت بـردار نبودیم. نگهبانها باتون به دست و عصبانی ریختند توی آسایشگاه . یکی از آن ها با فریاد دستور داد که پلاکارد شهادت حسین را هر چه زودتر پـایین بیـاوریم . هیچکس اعتنا نکرد .
وقتی خودشان به طرف پرچم رفتند و خواستند آن را پایین بیاورند، همه با هم به حالت آماده باش نشستیم. از این حرکت دسته جمعی به شدت ترسیدند و سریع در رفتند روز سوم اسرای سوله ها فریادهـای مـا را شـنیدند و بـا مـا
همصدا شدند. پنج هزار نفر یکصدا «یا حسین» میگفتند .
شب سوم بقیۀ سوله ها به شدت عصبانی بودند . آنها میخواستند درهـا را بشکنند و بفهمند که علّت شعار هـا چیـست . بـالاخره در آخـرین روزهـای
اسارت، این فریادها کار خودش را کرد و دشمن تسلیم شد .
نیمه شب مجبور شـدند سرپرسـت کـل اسـرای ایرانـی بـه نـام «ژنـرال عمیدنظر» را بیاورند . دستور داد از هر سوله سه نفر را آوردند . پانزده نفری کـه هدایت اسرا را به عهده داشتیم، روبه روی هم ایستادیم . بعد از روبوسی علّت ناآرامی ها را برای آن ها توضیح دادیم . ژنرال قـول همکار ی داد . در قدم اول همه خائنین را از آن جا بردنـد . چنـد تـا از آن هـا بـه شدت زخمی شده بودند. بعد هم به ما آزادی هایی داد . فردای آنروز یعنی سی ام مرداد ، ما را آزاد گذاشتند که عـزاداری کنـیم . هفت روز سینه زنی و عزاداری کردیم .
عراقی ها سهمیۀ غذا را اضافه کردند و ما با این مقدار هر روز صد و پنجاه نفر از سوله های دیگر را غذا می دادیـم . آرد و شکر برایمان آوردند . ما حلوا میپختیم حجلـه درسـت کـردیم و خـتم قـرآن گرفتیم. حتی ژنرال در مراسم شرکت کرد و قرآن خواند . بچه ها مقاله هایی علیه عراقی ها نوشتند. در حضو ر خودشان این نوشته ها را به زبـان فارسـی و عربـی خواندند ولی عراقی ها ناچار هیچ عکس ال عملی نشان نمیدادند .
شب هفت شهید در حضور ژنرال و سرهنگ های عراقی نمـاز جماعـت خواندیم. بعد سفر ة وحدت پهن شد و همه غـذا صـرف کردنـد . آن روز هـا از
به یادماندنی ترین روزهای اسارت ما شد . برای اولین بـار ، بـا اسـتفاده از شـرایط ایجاد شده ، نماز جمعه بر پـا کـردیم .
احـساس پیـروزی در آن روز هـا خیلـی شیرین بود . ارتباط با سایر اسرا در آن مقطع باعث شـد بـه فکـر ایجـاد کـانون مرکزی آزادگان بیفتیم . احساس میکـردیم ادامـۀ ایـن ارتباطـات بعـد از آزاديی یکی از مهمترین نیازهای همۀ ماست .
#پیگیر_باشید
#حماسه_جنوب_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣🔰❣🔰❣🔰❣