• رمضانيّه • وزش‌های شگفتی‌ست در این سمتِ سَحَرها صبوح‌ست، بر آرید از این پنجره، سَرها! که گسترده در این سو، ورق دفتر شب بو؟ در این باغ سحرخیز، خبرهاست خبرها! شب چلچله ها خوش به مزامیر زبورست غزل های سلیمان به لب شانه بسرها دراین سو تپش باغچه با ورد سحرگاه درآن سو وزش نافله از کوه و کمرها براین چشمه بخوانیدسفرنامه ی یونس به هرصخره اگررد نهنگ ست وخطرها گل انداخته ماه رمضان برهمه ی شهر گشودست شبانگاه براین میکده درها! شب قدر خدا دست تکان داده ببینید! که روح القدس آنجا به زمین ریخته پرها بچرخید هلا با دف وکشکول و تبرزین بخوانید دراین حلقه ازآشوب جگرها دراین دایره شمس الحق تبریزمی آید دراین حلقه ی ازقونیه دلسوخته ترها! بنوشیددراین ماه شراب ازلی را حرام است دراین میکده اماواگرها دلم همنفس سیدی آیینه فروش است که همسایه ی شبلی ست که همدوش شررها... مرا گفت چهل بار بگو صل علی عشق مرا گفت همین ذکر سلوک ست سفرها مردف بسرایید به آهنگ حجازی غزل،مهرنمازست دراین سکرسحرها . .