هدایت شده از ضُحی
از دور دیدمش که سوار ماشینش میشد دویدم و قبل از اینکه در ماشین رو ببنده صداش کردم: آقا... آقا نفسم بیش از این کفاف نداد چندبار عمیق و پشت هم نفس کشیدم بلکه بتونم حرف بزنم. سر برگردوند و با دیدن وضعیت عجیبم از ماشین پیاده شد: چیزی شده خانوم؟ _بله... یه ماشین دنبالمه سه تا کوچه رو یه نفس... دویدم... هیچ کس نبود... شما... فقط شما رو دیدم اینجا خیلی خلوته میشه خواهش کنم منو تا یه مسیر شلوغ برسونید؟! https://eitaa.com/joinchat/1611202753C21e1e81e4a