🍃🌸🍃 🤲 🔸قبل از عمليات یڪ گلوله به بازوی سردار شهید برونسی خورد. برای مداوا به بيمارستاني در يزد منتقل شد. او فقط ميخواست تا عمليات شروع نشده به منطقه برود؛ 🔹 اما چون دكترها اجازه این ڪار را به او نمي دادند، لذا به دامان اهل بیت متوسل شد. مثل باران اشك مي ريخت و از آنها می خواست فرج و گشايشي در كارش بدهند.💔 🔸در حال گريه خوابش برد. شايد هم بين خواب و بيداري بود ڪه احساس ڪرد حضرت عباس(ع) دارند به طرف او مي آيند. حضرت به طرف بازوی او دست برده و چيزي از آن بيرون آورده و فرمودند: «بلند شو، دستت خوب شده. »🥀 🔹بعد از اين خواب هرچه برونسی به دكتر می گفت: من خوب شده ام، دكتر باور نميكرد و به او می گفت :بايد عكس بگيرم. شهيد برونسي به دڪتر گفت: به شرط اينكه به كسي چيزي نگويي ماجرا ی خوب شدنم را به شما می گویم. وقتي دڪترها از دست او عكس گرفتند هيچ اثري از گلوله در آن دیده نمی شد😳 دكترها با گريه او را از بیمارستان بدرقه كردند.😭 ✍ به روایت همسر 📚 🌷🌷🌷🌷🌷🌷