_من نسکافه دوست دارم؛ _انتخاب خوبیه! نازنین گفت: راستی حسین یه نفر هست که من بهش گفتم من و تو باهم دوست هستیم! چشمانم باز باز شد؛ نفسم حبس شد؛ لبم را گاز گرفتم. توی دلم گفتم: آخرش دیدی لو رفتی احمق! نتیجه دوستی با جنس مخالف همینه! نازنین فهمید ترسیده ام، دستی به مو های طلایی اش کشید و موهایش را زیر شالش برد. گفت: نترس بابا! اتفاق بدی پیش نمیاد؛ طرفی که بهش گفتم من و تو دوست هستیم آشنا هست! بیشتر ترسیدم و با صدای لرزان گفتم: کیه؟‌! گفت: مادرم! شوکه شدم؛ گفتم: مادرت!!! چی گفت؟! نازنین با لبخند گفت: هیچی! اونم از تو خوشش اومده و اجازه داده باهات در ارتباط باشم! توی دلم گفتم: اگر مادر من بفهمه با یه دختر رفیقم روی منقل حیاط کبابم می کنه! ادامه دارد...