#کله_بند
#قسمت_بیست_و_پنجم
_من نسکافه دوست دارم؛
_انتخاب خوبیه!
نازنین گفت: راستی حسین یه نفر هست که من بهش گفتم من و تو باهم دوست هستیم!
چشمانم باز باز شد؛ نفسم حبس شد؛ لبم را گاز گرفتم.
توی دلم گفتم: آخرش دیدی لو رفتی احمق! نتیجه دوستی با جنس مخالف همینه!
نازنین فهمید ترسیده ام،
دستی به مو های طلایی اش کشید و موهایش را زیر شالش برد.
گفت: نترس بابا! اتفاق بدی پیش نمیاد؛ طرفی که بهش گفتم من و تو دوست هستیم آشنا هست!
بیشتر ترسیدم و با صدای لرزان گفتم: کیه؟!
گفت: مادرم!
شوکه شدم؛ گفتم: مادرت!!! چی گفت؟!
نازنین با لبخند گفت: هیچی! اونم از تو خوشش اومده و اجازه داده باهات در ارتباط باشم!
توی دلم گفتم: اگر مادر من بفهمه با یه دختر رفیقم روی منقل حیاط کبابم می کنه!
ادامه دارد...