👈درباره کتاب 👉 📚شرحی از زندگی شهید ادواردو آنیلی. نمیشناسی؟! تعلل نکن. ادواردو را شاید کمتر کسی است، در جهان؛ که با آن آشنایی نداشته باشد یا حداقل نامی و یا تصویری از او ندیده باشد. کسی که قرار بود صاحب فیات و لامبورگینی و یوونتوس باشد، اما اعتقادش را به ثروتش ترجیح می دهد و به دلیل اسلام آوردن؛ محروم از این همه ثروت پدری می‌شود. ✂️بریده کتاب: 📖از جیبش چیزی درآورد و به دست آبراهام سپرد. آبراهام به چیزی که در دستانش قرار داشت چشم دوخت. قدِ بسیار بلند و شانه‌هایی پهن که او را روی‌هم‌ رفته بسیار درشت اندام نشان می‌داد. چشمانی آبی، پراز آرامش، صورتی کشیده. پوستی سفید و روشن، بینی کشیده، موهایی نه‌ چندان پرپشت و کمی مجعد که گذر زمان، تارهای سفیدی را در آن ظاهر کرده بود و شاید همین تارهای سفید بود که شکوهی مجذوب‌ کننده به او می‌ بخشید و ریش منظم و مرتب. هادی گفت: بهتر است عکس ادواردو را داشته باشی. آبراهام خندید. _ عکس ادواردو! _ بله. آبراهام هادی را در آغوش کشید.