اسب سواری شتابان از سوی بصره می آید حَجّاج بن بَدر از سوی شیعیان بصره آمده است تا نامه ی آنها را برساند امام را میبیند، اشک میریزد و دست و پای امام را میبوسد، امام فرستادگان نامه را دعا میکند موقع رفتن، حجاج به تردید می افتد، برای رفتن دیر شده است هرلحظه محاصره تنگ تر میشود و اگر به دوستانش در بصره هم برسد نمیتوانند در مدت کوتاهی خود را به امام برسانند او تصمیمش را میگیرد و نزد امامش میماند محرم قسمت سوم