13.83M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت پانزدهم فصل سوم) 🔸یک کبوتر بود نمی‌دانم چه اتفاقی براش افتاده بود سینه‌اش شکافته شده بود؛ شکمش پاره شده بود و خون زیادی ازش رفته بود برادرم پیدایش کرد و آورد پیش من و گفت: ببین این پرنده رو می‌تونی خوبش کنی؟! 🔸بالاخره مداوایش کردم، هر روز زخمش رو تمیز می‌کردم تا اینکه خوب شد یک مدت در خانه‌مان ماند یک روز رفت در آسمان و دیگه برنگشت، همین کبوتر یک جا به داد من رسید که جلوی همه حیواناتی که زده بودم و مُرده بودند، ایستاد و مرا نجات داد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Ia8C7 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links