#روایت_بخوانیم 4⃣3⃣5⃣
اول
کم کم مهمانها میروند
پارچههای طرحدار عربی از اسکلتهای آهنی جدا میشود.
موکب،
با آن وان بزرگ برای خنک کردن آبهای مکعبی،
آن میز بزرگ برای چیدن لیوانهای چایی
و آن اجاقها، دیگها و کپسولهای گاز پشت تریلیای که دنده عقب آمده، جا میشود.
خادمها گرد میایستند. یک فایل مداحی پرشور میگذارند، یک ساعتی سینه میزنند.
انگار آن همه عرق که توی آن آفتاب پای دیگهای داغ غذا ریختند کم است.
جوانترها وقت سینهزدن محکم بالا و پایین میپرند. پایشان را پر زور میکوبند زمین.
گریه میکنند.
دوم
ما،
خودمان را به مرزهای زمینی و هوایی میرسانیم
و جبر جغرافیایی، "زوار اباعبدالله" را هزار تکه میکند به ایرانی و لبنانی و استرالیایی و دانمارکی.
مهمانی تمام میشود،
خاطرهها رسوب میکنند،
تصویرها قاب میشوند،
تلفنها بعد از چند ماه شاید زنگ بخورد:
-اشلونکم؟
سیصد و پنجاه و چند روز میگذرد، ما فکر میکنیم از همه چیز دور شدهایم
و اربعین ۱۴۰۳ خاطره شده.
✍
#ماجده_محمدی
🏷
منبع
#اربعین
🌀
دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
📲 دورهمگرام در
ایتا |
بله |
دیگرپیامرسانها