8⃣6⃣5⃣ هم غزه، هم لبنان، هم ایران | قسمت۲ از ذهنم گذشت که، چه خوش شانس است، می‌توانست وقت رد شدن از جوی آب، دور از چشم من باز شود و تا ابد همنشین آشغال‌ها شود، یا سهم کسی که کنار خیابان پیدایش کرده بشود و برود قاطی اموال شبهه‌ناکش. الان افتاده بود جلوی پای من، مثل دنیا که بعد از سید‌ از چشمم افتاد. من خیلی اهل ربط دادن اتفاقات به هم نیستم ولی شاید این یک نشانه است مثل فیلم‌ها «دستبندی که بعد از خواندن قرآن برای سید مقاومت از دستم افتاد باید خرج مقاومت شود.» آن‌را برداشتم و پیام دادم به یکی از بچه‌های پویش طلا که نذر خانم‌ها در اهدای طلا به جبهه مقاومت را جمع‌آوری می‌کنند: «کجا می‌تونم بیام برای دادن طلا؟» عکس‌های کانالشان را بالا و پایین می‌کردم. طلاهای جورواجوری که مردم هدیه کرده بودند را دیدم و شرمنده شدم از کوچکی هدیه‌ام. با خودم گفتم دیگر منتظر افتادن گوشواره و‌ گردنبند و انگشتر نباش، آن‌ها را باید خودت درآوری. موقع تحویل دست‌بند، حس مادری را داشتم که دخترش را به بهترین داماد شهر شوهر داده است. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها