4️⃣6⃣2️⃣ از آش تا خدا... | قسمت۱ دوباره قطار مریضی رسیده بود به خانه ما و بچه‌ها درگیر شده بودند. خیلی وقت بود که می‌خواستم آش درست کنم. بیماری بچه‌ها اراده‌ام را قوی کرد. بساط حبوبات و سبزی و بقیه مخلفات را راه انداختم. آش که خوب جا افتاد، سفره را پهن کردم و با بچه‌ها کنار هم مشغول خوردن شدیم. تلویزیون روشن بود و فیلم قشنگ نوجوانانه‌ای با لهجه شیرین کاشانی پخش می‌کرد. پدری دوچرخه‌ جدید فرزندش را از او گرفته بود. چون خیلی وقتش را می‌گرفت و از درس و مشق و کارهای اصلی‌اش افتاده بود. بماند که که آخر فیلم دوچرخه را پس داد. زهرا که جزو مخاطبین اصلی فیلم بود، همین‌طور که قاشق آش را در دهانش می‌گذاشت، طوری که مخاطب کلامش من باشم گفت: همیشه پدر و مادرها چیزی که بچه‌ها بهش خیلی توجه می‌کنند رو از اونا می‌گیرند. تو این فیلم دوچرخه، تو زندگی واقعی موبایل و ... . ✍ 🌀 دورهمگرام (شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها