#تجربه_من ۹۳۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
#فرزندآوری
#خانواده_مستحکم
#معرفی_پزشک
#زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_دوم
مدرسه هم از قبل طلوع آفتاب سرویس میومد دنبالم تا ساعت۳ درسهای رسمی بود، بعد از اون کلاسهای فوق برنامه و المپیاد و... تابستونا و ایام عید هم مدرسه میرفتم و کلاس تست داشتم.
۷بهمن سال ۹۵ بود که مادر همسرم اومدن خواستگاری. دوران خواستگاری پدرم صفر تا صد از همسرم تحقیق کردن و ته و توی همه مسائلو درآوردن و همه شو به من توضیح میدادن. وقتی صددرصد اوکی شد اون موقع اجازه دادن ما باهم صحبت کنیم، هر چند که همه چیو در مورد همسرم بهم گفته بودن و در واقع چیزی نمونده بود برای گفتن.
پدرو مادرم از قبل ملاکهای منو پرسیده بودن ازم و هر خواستگاری رو که میومد خودشون بررسی میکردن که آیا با شرایط من جور در میاد یا نه.
همسرجان متولد۷۶ بودن و با معیارهای بنده همسو، بله رو گفتیم در حالی که من ۱۶ و ایشون ۱۹ ساله بودن، سال اول طلبگی، بدون پس انداز و... البته خانواده ها حمایتمون کردن و...
جالبه که کل فامیل از ازدواج من جا خورده بودن هم بخاطر زود ازدواج کردنم و هم بخاطر طلبه بودن همسرم.
روزی که با اصلاح صورت رفتم مدرسه، همگی از تعجب شاخ درآورده بود. خداروشکر مدیرمون خیلی خانم فهمیده ای بود و بابت نامزدیم چیری نگفت. البته ما عقد هم نکرده بودیم.
مرداد سال ۹۶ عقد کردیم و همون سال من باید میرفتم پیش دانشگاهی. ولی از وقتی عقد کردم به حدی از همسرم راضی بودم و خوشحال بودم از اینکه خدا چنین کسی رو نصیبم کرده که نمیدونم چی شد کنکور و منکور و همه چیو فراموش کردم😍😅😁 و دیگه ادامه ندادم و در اوج خداحافظی کردم😂
البته فکر میکردم حتما میرم درس بخونم ولی به کلی اولویتام عوض شد. اسفند همون سال عروسی گرفتیم. مجلسمون خیلی خوب و عالی بدون موسیقی و بدون حضور داماد برگزار شد.
مراسم عروسی زحمت پدر شوهرم بود. گرچه منو همسرم دوست داشتیم ساده باشه ولی انتخاب خانواده ها این بود. البته که خداروشکر هیچ اسرافی صورت نگرفت همه ی خرجا به اندازه بود.
انقدر فضای خونه مون و زندگی دونفره مون رو دوست داشتم که دلم نمیخواست از این خونه بیام بیرون. عید منو همسرم رفتیم ماه عسل. تمام وسایل مورد نیاز سفر رو برده بودم و خودم غذا درست میکردم. خیلی اقتصادی و خوب.
همسرم کتاب های مذهبی زیاد داشتن و منم شروع کردم به مطالعه کتاب های علامه مجلسی، شیخ صدوق، مقدس اردبیلی و.... اونجا بود که با عقاید حقیقی تشیع آشنا شدم.
من دوست داشتم زود بچه دار بشیم ولی از زایمان خیلی میترسیدم .سال ۹۷ رفتیم زیارت اربعین و یک ماه بعد فهمیدم باردارم😍 استرس و ترس شدید از زایمان داشت منو دیوونه میکرد که دوره ی زایمان فیزیولوژیک دکتر زهرا عباسی به دادم رسید.
برای مراقبتهای پزشکی منو به متخصص ژنتیک ارجاع دادند. البته ما قبل ازدواج آزمایشات تخصصی ژنتیک گرفتیم و هیچ مشکلی نبود اما اینجا بخاطر محکم کاری دوباره رفتیم. دکتر ژنتیک حدود یک ساعت با ما حرف میزد و آزمایش و استرس بیخود به ما تحمیل کرد. آخرش گفتم دکتر چقدر احتمال داره بچه ی من بیماری خواهر و برادرمو بگیره؟ گفت چون خواهر و برادرت جهش ژنتیک بوده هیچی احتمال نداره.
گفتم پس چرا این آزمایشات؟ گفت محض احتیاط منم اینجوری😠 گفتم تهش چی؟ خیلی راحت گفت اگه مشکل داشت سقط. با عصبانیت گفتم که من سقط نمیکنم. گفت مگه شما اهل سنتین؟ مولوی های اهل سنت اجازه سقط نمیدن. منو شوهرم😡 گفتیم این فتوای مراجع شیعه هم هست.
با مصرف بادام و سویق و مویز و شیره ها خودمو تقویت کردم. برای زایمانمم همه ی ورزشا رو انجام دادم اما بدلیل دفع مدفوع جنین در مرداد ۹۸ سزارین اورژانسی شدم تو ۳۸ هفته. از اوضاع اتاق عمل که پرسنل مرد هم بودن نگم براتون که دلم خونه...
خلاصه گل پسر ما به دنیا اومد و با خودش کلی شادی آورد و برکت🌸🌺 تا ۵ماه کولیک های شدیدی داشت که خیلی اذیتم کرد اما بعد فهمیدم وقتی حبوبات و غذاهای نفاخ میخورم کولیک پسرم شدید نیست. با یه زیره و نبات و ماساژ شکم حل میشه. اما وقتی مواد کارخونه ای میخورم کولیک هاش خیلی شدیده. لذا رو آوردم به اصلاح سبک زندگی و استفاده از محصولات طبیعی و ارگانیک...
بعد از زایمان کمردردهای شدیدی داشتم که متوجه شدم نخاعم به خاطر بی حسی ملتهب شده. چون من دوبار دوز بالای بی حسی دریافت کردم و بی حس نشدم و در آخر بیهوشم کردن. این التهاب نخاعی منجر به تنگی کانال نخاع و دیسک کمر شدید شد که اینم از عوارض سزارین بود برای من. البته با طب سنتی خیلی بهتر شدم ولی هنوزم دردش هست برام. همین دردها باعث شد که بیشتر کارهای پسرمو به خودش بسپارم و الان فوق العاده مسئولیت پذیر و خودکفا و توانمند بار اومده.
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075