۱۵ سالم که بود داداش کوچولوم به دنیا اومد و من شدم براش مثل یه مادر، آخه همه کاراش با من بود. شیشه درست کردنش، پوشک کردنش، حمام بردنش و از همون زمان من عاشق بچه شدم و دوست داشتم زودتر مادر بشم😍 وقتی ازدواج کردم یادمه شب اول عقدمون تا صبح با همسرم صحبت کردیم اون شب بهش گفتم من بچه خیلی دوست دارم، دوست دارم ۷ تا بچه داشته باشم ۳تا پسر ۴ تا دختر البته اگه شما بیشتر دوست داری با هم به توافق میرسیم 😄 ولی نشد اولش گفتند تنبلی تخمدانه مشکل خاصی نیست فقط یه چند ماه طول میکشه که نشد. بعدش گفتند اگه عجله داری این قرص و آمپولا رو استفاده کن که اونم نشد. بعدش رفتیم سراغ iui بازم نشد گفتند تو این فاصله لوله هات بسته شده باید بری ivf انتقال جنین بدی، اولش با نگرانی رفتم ولی بعدش با شوق میرفتم روزی ۴_۵ تا آمپول میزدم، فکر میکردم چند ماه دیگه منم مادر میشم ولی نشد هیچ کدوم از ۱۲ جنینم نموند یا اصلا منفی میشد و یا همون اوایل سقط میشدند. ولی من امیدم از دست ندادم گفتم بازم میرم تا بلاخره منم طعم مادر شدن رو بچشم ولی ... ولی تازه متوجه شدم من مشکل ژنتیکی دارم یه جابجایی کروموزومی و دکترا میگن با این اوصاف حتی با ivf احتمال داشتم فرزند سالم از خودم خیلی خیلی کمه. و من بعد ۱۲ سال همچنان منتظرم منتظر معجزه خدا لطفا تو این شبای عزیز، برای من و همه کسانی که چشم انتظار فرزند هستند، دعا کنید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1