هدایت شده از دفتر شعر من
یک خیابان، یک خیابان کرده دل را بی قرار هست خود منظومه ای خورشید دار و ماه دار فرش قرمز پهن کرده کهکشان مابینشان آن سرش سردار یار و این سرش سردار، یار عشق دارد در مدار این دو ماندن در شگفت هر طرف می سازدت بر عشق دیگر سو دچار هروله در پیش داری از صفایی تا صفا راه هم دارد صفا گویا که بر عرشی سوار دوست دارم عسکری این بهت غرق عشق را کاش این حیرت شود تکرار بر من بی شمار ۱۰ خرداد ۱۴۰۳