ادب عجیب و تواضع عبرت آموز صوفی رومی! در اینکه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قرآن ناطق و صاحب علم الکتاب و قرین قرآن اند کوچکترین تردیدی نیست ولی باز در مقام مقایسه میان کلام الله و کلام عترت گوییم کلامشان دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق است. با این حال باید دانست که عرفای بالله از شدت سعه وجودی و احساس فنای در غیب هستی و مستی ناشی از آن، بر این باورند که کلامشان، عِدل قرآن کریم بوده " لا یاتیه الباطل من بین یدیه..." فرق فارقی میان یافته های خود و کلام نورانی حق، قائل نیستند اگر آن را بالاتر ندانند؛ به قول شمس تبریزی " ما نبشته تو را با قرآن نیامیزیم" باری، در همین راستا این ماجرای منقول از مناقب العارفین هم حقا خواندنی و عبرت آموز است. خلاصه آنکه گویند یکی از مریدان مولوی معنوی، به ساحت قدس مولوی عرضه میدارد: علما میگویند چرا مثنوی را باید قرآن گفت؟! مولوی مثنوی نیز در جواب به شدت بر میخروشد و در حالی که به توجیه فرزند دلبندش که آن را تفسیر قرآن، معرفی میکند قانع نمیشود با آن حال عرفانی ناشی از بقا بعد الفنا و صحو عجیب بعد از محو (آنهم احتمالا در تعین ثانی)اینگونه در حالی که لسانش، لسان وجود معرا از ماهیت است میفرماید: " ای سگ! چرا قرآن نباشد؟! ای خر! چرا نباشد؟ ای غر خواهر چرا نباشد" وه! که چه ادب و متانت و غیرتی...آه که چه صلابت و صولتی! آری آن یار سفر کرده نیکو سیرت و سریرت نیز وجود ذیجود خود را یک دوره تفسیر انفسی قرآن میدانست! البته باید دانست که این قبیل سخنان زمانی از زبان دُر فشان ایشان تجلی میکند که وجود لا بشرط مقسمی خود را نظاره گر باشند و الا آنگه که ماهیت خود و عدمهایش را مینگرند هرگز اینگونه نخواهند فرمود. ( دقت شود) 📝 دکتر سیدمحسن هندی @ebnearabi