🌷✨🌷✨🌷✨🌷
#قسمت_صد_و_شانزده
#هدايتگري
#بروایت_سيد_علي_مصطفوی_و_جمعي_از_دوستان
🍀🍀🍀
شب عاشورايي بود. طبق رسم هر ساله در زورخانه برنامه توسل وعزاداري بود.
ازقديم بارها شنيده بودم که در شب عاشورا برخي ازاصحاب سپاه يزيد به سمت
خيمه سيدالشهداء برگشتند. برخي افراد لات محل جلوي درب زورخانه نشسته
بودند.
سيدرفت سراغشان ودست ان جوانان روگرفت آوردهيئت. همين تلنگرباعث
شد که پاي برخي ها به هيئت بازبشه.
روزهاي اول بامن صحبت مي کرد. خيلي ازمسائل را برايم توضيح ميداد. اينکه
با چه کساني رفيق باشم واز چه کساني دوري کنم. نصيحت هاي اوراهيچوقت از
خاطرم نخواهم برد.
ما كسي رادرمنزل نداشتيم كه براي ماوقت بگذاردو خوب وبد را يادآوري
كند.
#سيد خيلي براي ماوقت مي گذاشت ونصيحت ميکرد. بيشترنصيحت هاي او
هم غيرمستقيم بود. بعد هم مارا به سمت مسجد کشاند.
اوايل زياد اهل مسجد و... نبودم. تا
#سيد ميرفت براي وضو، من هم از مسجد
بيرون مي رفتم! امارفته رفته جاذبه ي شخصيت
#سيد مارامسجدي کرد.
يعني به عشق
او مسجد ميرفتم.
#سيد در عين حال كه جواني با ويژگيهاي منحصر به فرد بود،
كارهايي ميكرد كه براي ماعجيب بود.
وقتي ميديد جواني ازمسجد جدا شده وراه خلاف رفته خيلي ناراحت ميشد.
يک بارديدم با يک جواني که ازش پول ميخواست خيلي بد برخورد کرد.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷