♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
🌸هو العشــق🌸 📜 #رمان_پلاڪ_پنهان 💟 #پارت_ششم کمیل لبانش را تر کردو مشکوک به سمانخ نگاه میکند: _ک
🌸هوالعشق🌸 📜 💟 - سلام بر اهل خانه ثریا دستان خیسش را خشک می کند و به استقبال خواهر شوهرش آمد؛ -بیا تو عزیزم - نه ثریا خستم ،این اش و مامان برات فرستاد -قربونش برم،دستش درد نکنه -نوش جان، این جیگر عمه کجاست؟ -مهده، محسن رفته بیارتش -ببوسش، به داداش سلام برسون - سلامت باشی عزیزم ،می موندی می نشستی یکم -انشاءالله، یه روز دیگه سمانه به خانه بر می گردد به اتاقش پناه می برد، کیف و چادرش را به روی تخت پرت میکند و به در تکیه می دهد، چشمانش را می بندد چرا انقدر ذهنش مشغول ،کار های کمیل شده یا شاید او خیلی به همه چیز حساس شده آرام زمزمه کرد: -آره اره من خیلی همه چیزو بزرگ میکنم و سعی کرد خودش را توجیه کند حرف های کمیل اصلا مشکوک نبودند و ماشین تعقیبی در کار نبوده سمانه عصبی به سمت خروجی دانشگاه می رفت ،که بازویش کشیده شد، عصبی برگشت که با کسی که بازویش را کشیده دعوا کند. با دیدن صغری اخمی کرد و با تشر گفت: - چیه؟ چی میخوای صغری که به خاطر اینکه دنبال سمانه دویده بود درحالیکه نفس نفس می زد گفت: - سر من داد نزن ،با آقای بشیری دعوات شده به من ربطی نداره - اسمشو نیار اگه میشد همونجا حسابش و میرسیدم - باشه اروم باش ، بیا بریم همین کافه رو به روی دانشگاه ،هم یه چیزی بخوریم هم با هم حرف بزنیم سمانه به علامت پذیرفتن پیشنهاد صغری سرش را تکان داد. پشت میز نشستند، صغری بعد از دادن سفارش روبه روی سمانه که خیره به بیرون بود،نشست؛ -الان حرف بزن چرا انقدر عصبی شدی وسط جلسه؟ -چرا عصبی شدم ؟ اصلا دیدی چی میگفت، نزدیک انتخاباته به جای اینکه سعی کنیم جو دانشگاه آروم بمونه اومده برنامه میریزه چطور وجه ی بقیه نامزد هارو خراب کنیم . با رسیدن سفارشات سمانه ساکت شد، با دور شدن گارسون رو به صغری گفت: -اصلا اینا به کنار، این جلسه مگه مخصوص فعالین بسیج دانشگاه نبود ؟ - خب اره -پس این بشیری که یک ماهه عضو شده برا چی تو جلسه بود ؟ - نمیدونم حتما قسمت برادرا ازش دعوت کردند، اینقدر خودتو حرص نده -صغری تو چرا این رشته رو انتخاب کردی؟ صغری که از سوال سمانه تعجب کرده بود ، چند ثانیه فکر کرد و گفت: - نمیدونم شاید به خاطر اینکه یه دانشگاه خوب اونم شهر خودم قبول شدم و اینکه تو هم هستی - اما من وقتی علوم سیاسی و انتخاب کردم ،دغدغه داشتم الان انتخابات نزدیکه ،باید دغدغه تک تک ما انتخابات باشه - خب چه ربطی به آقای بشیری داره؟ -همین دیگه دغدغه ی ما باید آروم نگه داشتن جو دانشگاه باشه نه برنامه ریزی واسه تخریب نامزد ها صغری دانشگاه ما تو موقعیت حساسی قرار داره، کاری که بشیری انجام میده ، بزرگترین اشتباهه به خصوص که با اسم بسیج داره این کار و میکنه ،اگه به کارش ادامه بده دانشگاه میشه میدون جنگ. - نمیدونم چی بگم سمانه ، الان که فکر میکنم میبینم حرفای تو درسته ولی چیکار میشه کرد؟ -میشه کاری کرد من عمرا در مقابل این قضیه ساکت بشینم. - حالا بعد در موردش فکر میکنیم ، کافیتو بخور یخ کرد. سمانه تشکری کرد و کافی را به دهانش نزدیک کرد سمانه ضربه ای به در زد و با شنیدن "بفرمائید " وارد شد : - سلام ،خسته نباشید - سلام خواهرم ،بفرمائید سمانه روی صندلی نشست وگفت: - خانم احمدی گفتن که با من کار دارید ! - بله درسته شما چون قسمت فرهنگی رو به عهده دارید ،چند تا کار بوده باید انجام بدید نویسنده : فاطمه امیری ... @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆