.
•
#ڪتابزیرتیـغ
•
#خاطࢪاتےازشہیدمحسنحججے🌸🍃
👥 |فصل³:
بھࢪوایتدوستان
.
اتاقِمحسنبوےجبھهمیداد، دورتادورشرو
چفیههاےلوزیلوزیباسربندوپلاكهاے،
متفاوتزدهبود! عڪسشھیداحمدڪاظمے
هموسطاونهابود، یكمُشتخاك، گذاشته
بود! اونجاڪهمیگفت؛ اونروازشلمچهاورده
داخلقفسههاےڪتابخانهش، پربوداز
ڪتابهاےدفا؏مقدسورمان .
حسینی: یڪےازمواردیڪهمحسن، برای
اوناهمیتبالاییقائلبود، بحثِمطالعه
وڪتابخوانےبود! اونبهاینامرواقفبود
ڪهمشڪلِامروزجامعهےما، فقرمطالعه
هست! لذابادستگاههاےمختلف، ارتباط
میگرفت. تابتونهاینامر، رونھادینهڪنه.
بهطورمثال؛، وقتےامامجمعهرومےدید، از
اونمیخواستڪهتوخطبههاش، بحث
مطالعهرومطرحڪنه. خودشبصورت
حضورےبهمدارسمیرفتوبه، دانشآموزان
ڪتابمےداد! تاقدمےدراینراهبرداشتهباشه
محسن!عجیباهلنمازاولوقتبود، بعضی
مواقعدیگه، ڪُفرآدمروبالامےآوورد! وسط
ڪاریكدفعه، میدیدےمیرفتواسهنماز!
حتےروزِجشنِعقدش، رفتداخلاتاقونماز
خوند! بهشگفتم؛حالایروزنمازترو، دیر
بخونے، مشڪلےپیشنمیاد! امااونڪار
خودشومیڪرد! یادمهسترفتهبودیم
استخرِیكباغ! محسنپریدتوےآب، اما
وسطآبتنےگفت؛ اذانشدبایدبرمنمازبخونم
هرچےبهشگفتیم؛حالاخیسهستے، بعد
نمازتروبخون، قبولنڪردورفت!!
نجفیان: دراردهاےجھادے، محسنخیلےڪار
میڪرد! براےبچههاڪلاسمیذاشت! ودر
ڪارهاےبناییهمڪمكمیڪرد! اونیمساعت
قبلازپایانڪار، میرفتحموممیڪردو
تیپمیزد، میومدتوےجمعبچهها . . .
¦⇠
#ادامهدارد
════════════
ᴊᴏɪɴ°••☞
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f