.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_هشتادویکم🌸/
#ابراهیمتهرانی😎
یک پیرمرد نابینا در محل داشتیم که هادی با او رفیق بود. او را تر و خشک می کرد. حمام می برد و..... همیشه هم او را با خودش به مسجد می آورد. هادی سراغ او رفت و با هم به مسجد آمدند. بعد از نماز بود که دیگر هادی را ندیدم تا اینکه هفته ی بعد یکی از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام کرد. من به اعلامیه ی او نگاه کردم تصویر خودش بود اما نوشته بود: شیخ هادی ذو الفقاری اما من او را به نام ابراهیم تهرانی می شناختم. بعدها شنیدم که یکی از دوستان شهید او ابراهیم هادی نام داشت و هادی به او بسیار علاقه مند بود. خبر را در مسجد اعلام کردیم همه ناراحت شدند. پیکر هادی چند روز بعد به نجف آمد. همه برای تشییع او جمع شدند. وقتی من در خانه گفتم که هادی شهید شده همه ی خانواده ی ما ناراحتشدند. همسرم گفت میخواهم به جای مادرش که در اینجا نیست در تشییع این جوان شرکت کنم.بسیار مراسم تشییع با شکوهی برگزار شد. من چنین تشییع با شکوهی را کمتر دیده ام. پیکر او در همه ی حرمین طواف داده شد و این گونه با شکوه در ابتدای وادى السلام به خاک سپرده شد. از آن روز تا حالا هیچ روزی نیست که در منزل ما برای شیخ هادی فاتحه خوانده نشود. همیشه به یاد او هستیم لوله کشی آب منزل ما یادگار اوست. یادم نمی رود یک هفته بعد از شهادت خوابش را دیدم. در خواب نمی دانستم هادی شهید شده گفتم شما کجایی، چی شد، نیستی؟ لبخندی زد و گفت: الحمد لله به آرزوم رسیدم.
#ادامه_دارد🦋
همراهمون باشید😉
🌸|
@ebrahim_babak_navid_delha
.