📝اگر مشاركت بخواهد برنامه دولت باشد یکم ✍️محمدمهدی میرزایی‌پور دولت جدید در موقعیت خاصی از تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی به قدرت رسیده، و درست همین موقعیت هم دولت را قضاوت خواهد کرد. اما این موقعیت چیست و در کجای این تاریخ قرار داریم؟ نخستین یافتی که دولت پس از روی کار آمدن دارد احساس تنهایی است. زمین سرد سیاست را افراد و گروه‌هایی اشغال کرده‌اند که حاضر نیستند در کشیدن بار دولت شریک شوند. آن‌ها که حاضر به همکاری‌اند هم نه دولت را که اهداف خودشان را می‌خواهند و به دولت به چشم بستر و سکویی برای فعالیت یا حتی رحم اجاره‌ای نگاه می‌کنند. انصراف از همکاری با این گروه‌ها یا تجاهل نسبت به اهداف‌شان خیلی زود موجب بروز اختلاف و زمین‌گیری دولت می‌شود. راه دیگری که در سیاست ایران تجربه شده هم فراخواندن نیروهای به اصطلاح جوانی است که تاکنون در حاشیه سیاست بوده‌اند و تعلق خاطری به ساختارهای عقلانی موجود ندارند، نتیجتاً می‌آیند تا اهداف دولت را صرفاً به اجرا برسانند. تاریخ دولت را در ایران باید با ماهیت نیروهایش و مشارکت‌کنندگانش بازخوانی کرد. دولت جدید نیز تنها وقتی می‌تواند تاریخ جدیدی بسازد که بتواند دعوتی جدید مطرح کند. این دعوت چگونه ممکن است؟ در حال حاضر صحنه سیاست، اقتصاد، هنر، علم، مدیریت -و بلکه همه عرصه‌های زندگی ما ایرانیان- گروهی صاحبانِ از پیش معلوم دارد. آن‌ها خود را تنها گروه ذی‌صلاح برای بازی می‌شمارند، و متکی به قاعده و قانون بازی‌اند، طوری که تازه‌واردان برای آنکه وارد بازی بشوند باید با تعهد به این قواعد عملاً بازیگری همان نیروهای پیشین را امضا کنند، و اگر نه، حفظ بازی اقتضاء می‌کند این بی‌تجربگان از صحنه بیرون شوند. این بازیگر پیشینی ممکن است سیاستمداری باسابقه، بازرگانی بزرگ، استادی کهنه‌کار یا ریش‌سفید یک قوم باشد. تقلیل قدرت آن‌ها به سودجویی شخصی ساده‌سازی مسأله است. آن‌ها قبل از آنکه از منافع خودشان، یا حتی منافع حوزه بازی‌شان حفاظت کنند حامی این «شیوه‌ی بازی» هستند. این شیوه‌ی بازیْ دولت مخصوص به خودش را هم اقتضاء می‌کند. دولتی که اولویتش نگه داشتن حوزه‌های مختلف به عنوان حوزه‌های خاص و تخصصی است و در این راه مهم‌ترین کاری که می‌کند ورود نکردن «به عنوان بازیگر» در این حوزه‌هاست. دولت خود را در مرز حوزه‌ها، یعنی موقعیت‌های اضطراری -مثل مسائل مربوط به امنیت ملی- تعریف می‌کند و خود را به عنوان «تنظیم‌گر» می‌فهمد. در حقیقت این ورود نکردن کاملاً غیر مسئولانه نیست، بلکه متکی بر عقلانیت خاص خود است. توضیح جوهره و تبعات این سیاست فرصت مستوفایی می‌طلبد، ولی به هر حال آنچه از عبارت «اقتصاد وابسته به نفت» و دولتِ سهامیِ رانتی می‌شنویم به این شیوه سیاسی ارجاع دارد. دولت برجام و خود برجام را باید حاصل توافق همه این گروه‌ها برای تثبیت بازی دانست. مشخص است که دولت جدید ما نمی‌خواهد و بلکه دیگر حتی نمی‌تواند به این شیوه ادامه دهد. رویکرد دوم پیرو این احساس عمومی است که این ساختارهای عقلانی موجب معطلی اراده سیاسی دولت شده و اهداف روشن و انتظارات عمومی را موقوف منافع عده‌ی قلیلی کرده است. نتیجتاً دولت باید خود به نحوی مستقیم و بلاواسطه مسئولیت اهداف کشور را بر عهده گیرد و آن را برآورده کند. در این راه دولت از نیروهای تازه‌واردی استفاده می‌کند که بازیگران باسابقه را به رسمیت نمی‌شناسند. این نیروهای تازه‌وارد ممکن است حتی سال‌ها در عرصه‌ای فعال بوده باشند و عرفاً جوان محسوب نشوند، ولی همواره از موضع بر هم زدن بازی حاضرند. حرکت مستقیم و بی‌معطلی به سوی اهداف به اصطلاح «واقعی» چراغ راه فعالیت آن‌ها در سیاست است. با وجود آن‌ها فرم سیاسی به شکل خاصی تغییر می‌کند؛ فرایند مداومی جهت تفسیر خواسته‌های سیاسی مردم به خواسته‌های نامشروط و ابتدایی به کار می‌افتد. ادامه در 👇