#403
دکمه ی تماس رو زدم و روی حالت بلندگو قرار دادم.
قبل از اینکه من چیزی بگم صدای مردونه ای از اون طرف خط آمد و با لحن خیلی صمیمی گفت
_سلام، چه عجب، کجایی شما ؟
نگاه متعجبم سمت امیر رفت .اخم هاش درهم شده و بدون صدا لب زد
_کیه؟
من هم همونجور بدون صدا پاسخ دادم
_نمی دونم
باز صدای مخاطب پشت تلفن بلند شد
_الو، هستی؟
امیر با دست اشاره کرد که ساکت بمونم و خودش گوشی رو ازم گرفت و با غیض لب زد
_ بله هستم، فرمایش؟
چند لحظه از اون طرف خط صدایی نیومد و بعد از اون، بوق های ممتدی بود که نشان دهنده قطع تماس بود.
امیر کمی با اخم به صفحه گوشی نگاه کرد و بعد چشمهاش به سمت من چرخید
_نشناختی؟ صداش برات آشنا نبود؟
_ نه اصلاً ،نفهمیدم کیه
همین طور که دستش را روی صفحه گوشی می کشید گفت
_خیلی خب، شمارش رو می ذارم توی لیست مسدودی ها. دیگه نه می تونه زنگ بزنه ،نه پیام بده
گوشی رو دستم داد وبا اخم های درهم، لباس به دست به سمت در رفت. قبل از اینکه در رو باز کنه به سمتم برگشت و با لحن قاطع گفت
_ راحله، اگه با شماره ی دیگه زنگ زد یا پیام داد، جواب نمیدی. حتما هم به من بگو
سری تکون دادم و آروم لب زدم
_ باشه حواسم هست
چند لحظه همون جا ایستاد و کمی نگاهم کرد و بعد از اتاق خارج شد.