.
#حضرت_زینب
زينب و كوچه و بازار ؛ خدا رَحم كُند
زينب و شاميِ بي عار ؛ خدا رَحم كُند
زينب و بي احتراميّ يهودِ شامي
زينب و حلقه ي اَشرار ؛ خدا رَحم كُند
زينب و دشمنِ هيز و ماجراهايِ كنيز
زينب و مجلسِ أغيار ؛ خدا رَحم كُند
زينب و حَراجِ گوشواره ، حَراجِ مَعجر ...
در برِ چشمِ علمدار ؛ خدا رَحم كُند
زينب و محلّه ي بَرده فُروشان و غمِ ...
آنهمه چشمِ خريدار ؛ خدا رَحم كُند
زينب و نامَحرمان ، زخمِ زبانِ شاميان
زينب و اينهمه آزار ؛ خدا رَحم كُند
زينب و سكينه و رقيّه ي خورده كُتك ...
زينب و رُباب و اَنظار ؛ خدا رَحم كُند
زينب و نيمه شب و دفنِ سه ساله ي حَرم
زينب و خجالتِ يار ؛ خدا رَحم كُند
....................................
.
زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه
حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه
حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی
شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه
سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه
آبروریزی این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه
آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه
تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه
زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر
داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه
سختی حبس به دیده نشدن میارزید
سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه
وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد"
پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه
طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد
با عصا بر لب و دندان حسینش میزد
#عبدالحسین_میرزایی✍
#کوفه
..........
#شب_جمعه
#امام_حسین
آنقدر با تیغهاشان سر زمین انداختند
پای سرها چندتا پیکر زمین انداختند
این جماعت رحم در دلهایشان انگارنیست
در بر دلدارها دلبر زمین انداختند
بعد ذبح کودک تشنه به دست حرمله
صید را کشتند و بال و پر زمین انداختند
خنجر کند و دل سنگ و هجوم ضربه ها
رگ رگ خشکیده ی حنجر زمین انداختند
با دم شمشیرها اجر رسالت شد ادا
هر کجا بوسید پیغمبر زمین انداختند
تا سر خورشید بر نی رفت اهل آسمان
سیل اشک از چشمهای تر زمین انداختند
هر کسی اندازه وسعش از این پیکر ربود
غارتش کردند و یک پیکر زمین انداختند
خیمه ها نا امن شد از بعد آنکه لشکری
دسته جمعی ساقی لشگر زمین انداختند
آستین پاره شد جای حجاب و پوشیه
وقت غارت چادر و معجر زمین انداختند
کوفه و شام و خرابه مجلس شوم یزید
یک پدر را پیش یک دختر زمین انداختند
خیزران میخورد بر لبها و با هر ضربه ای
چند دندان پای تشت زر زمین انداختند
عبدالحسین میرزایی ✍
.