#یک_داستان_یک_پند
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ حتما بخوانیم
✍ یاد دارم در ایام جوانی و نادانی در سال 80 از تهران به زیارت (مرحوم) پدرم به خوی رفتم. پدرم قبض فیش آبی را که مبلغ آن 3000 تومان (با بدهی) و برای یکی از همسایگان بیبضاعت بود به من داد و از من خواست پرداخت کنم.
ما هم جوان بودیم و سرشار از آرزو.
🔹 به پدرم گفتم: اگر اجازه دهید من نصف این مبلغ را پرداخت کنم؟ (آن هم با کراهت گفتم.)
🔸 پدرم گفتند: ای پسرم هر چقدر نماز و روزه بخوانی و اهل انفاق نباشی، تو را راه نجات سخت است. خجالت بکش و خساست به خرج نده.
🔹 حقیر به ذوقم برخورد و گفتم: ای پدر، میدانی که من متأهل هستم و خانهای هنوز نخریدهام و ماشین ندارم. ضمناً این پول متعلق به اهل و عیال من است باید آنها هم راضی باشند، من که نگفتم آب مصرف کنند وقتی پول ندارند!!!
🔸 پدرم، تبسمی و کرد و پاسخ حکیمانهای فرمودند.
گفتند: آیا امکان داشت در طول سفری که آمدی تصادف کنی؟
🔹 گفتم: بلی.
🔸 گفت: چه کسی تو را حفظ کرد؟
🔹 گفتم: خدا.
🔸 گفت : امکان داشت در شهر تصادف کنی و زخمی بشوی؟
🔹 گفتم: بلی. چه کسی نگه داشت؟
🔸 گفتم: خدا.
🔹 گفت: الان امکان دارد فرزندت مریض شود؟ آیا میگویی به بیماری که صبر کن من ندارم؟ چه کسی نگه داشت؟
🔸 گفتم: خدا.
🔹گفت: احسنت.
✨🌱 همان خدایی که تو را از بلا نگه داشت، امر کرد (با انفاق) این قبض را پرداخت کنی. حالا تو بین اجرای امر خدا و همسرت، اختیار داری. هر وقت آن خدا برای این همه لطف و نگه داشتن تو از بلاها، به دنبال رضایت و اجازه همسرت بود، تو هم زمان اجرای امر او به دنبال رضایت و اجازه همسرت باش!!! استدلالی که هیچ منطق و عقل سلیمی نمیتواند رد کند. و چه زیبا نبی مکرم اسلام ( ص) فرمودند: اگر مردی تمام اختیار امور زندگی خود را به زن اش بسپارد، مرگ برای او از زندگی بهتر است.🌱✨
داستان ها و پندهای اخلاقی
🆔👉
@emlaee