#یادداشت_مهمان
ا. ش.
وقتی رسیدم خانه، همسرم با اشک گفت: «خبر رو شنیدی؟ حزب الله رسماً اعلام کرد...»
با ناراحتی سری تکان دادم و وارد خانه شدم. همسرم جلو آمد و گفت: «نیت کردم النگوم رو بدم برای لبنان. موافقی؟»
چیزی نگفتم هنوز در فکر سید بودم و حواسم خیلی سر جایش نبود. دوباره پرسید. گفتم: «برای شماست و تصمیمش با شماست.»