لَقَدخَلَقنا ٱلانسَٰنَ فِي كَبَدٍ(۴/بلد)
«
ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم.»
از تغزل آدمی تا دور شد
چشم او بر عشق هم مستور شد
طالب مِی، جورِ تلخی میکشد
عشق بازی، کی؟ کجا؟ مَیسور شد
عاشق آن آتش بیار معرکه ست
موسیِ از أیمن چنین در طور شد
پشت و روی سکه باشد رنج و گنج
عاشق رنجیده دل، گنجور شد
رنج گفتم رنج، گنج آدمیست
آنکه دارد گنج کی رنجور شد؟
آب انگوری به خود مستی نداشت
سوخت جوشید و شرابی جور شد
خرداد/۱۴۰۳
@esharenakhana