عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_نود من: وااای مهدی برو مام
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ هادی: وااااا نگی نه هاااا 😱 من: چرااااا؟ هادی: حالا که سنگ تو سر یکی خورده و میخواد تو رو بگیره چرا رد میکنی 😬😂 من: هاااادی 😐 هادی: شوخی کردم خواهری من: ووم دلم برات تنگ شده هادی: دل منم برات تنگ شده خواهری من: هادی میگم نمیـ... یهو در اتاقم باز شد و من،حرفمو خوردم با چشمای گرد به مامان نگاه کردم با صدای هادی به خودم اومدم هادی: زینب زینب چی شد من: هیچی... هیچی مامان بود مامان: با کی داری حرف میزنی من: با هادی مامان: اهان زود باش آماده شو الان میان به هادی هم سلام برسون . با قیافه جمع شده سرمو تکون دادم وقتی مامان رفت دوباره رو تخت دراز کشیدم من: هادی مامان سلام رسوند هادی: سلامت باشه چی میگفت با حرص گفتم: هیچی گفت زود باش اماده شو الان میان هادی خندید و گفت:‌ الهی باشه برو مزاحمت نمیشم من: نه بابا چه مزاحمی باش پس فعلا هادی: فعلا یا علی قطع کردم و رفتم تا آماده شم •┈┈••✾🖤✾••┈┈• @eshghe4harfe •┈┈••✾🖤✾••┈┈•