🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان
#شُعله🔥
#part100
پشت فرمون آروم اشک میریخت و گله میکرد:
خدایا خسته ام از دست این بنده هات
ببین چقدر راحت تهمت میزنن
میبینی هیچ اعتباری ندارم که حتی به حرفم گوش کنن؟
اعتماد پیشکش...
زنم... پدر زن و مادر زنم... حتی پدرم... مادرم...
هیچ کدوم حرفمو باور نکردن
من اشتباه کردم ولی حقم این نبود...
خدایا دیگه جز تو کسی رو ندارم
خسته ام
بغلم کن خدا...
صدای هق هق مظلومانه ش با صدای زنگ تلفن قطع شد
نگاهی به گوشی تلفنش انداخت
این روزها تنها زنگ خورش هنگامه بود که حوصله جواب دادن بهش رو هم نداشت
گوشی رو خاموش کرد و زیر لب نالید:
خدایا سخت امتحانم میکنی!
دارم کم میارم...
هنگامه پشت خط کلافه گوشیش رو روی مبل کوبید
چند روز بود که مدام زنگ میزد و پیام میداد ولی جوابی نمیگرفت
پیام های شراره و تذکرهاش هم بیشتر روی اعصابش بود
اون لحظه هم یکی از همون لحظات اعصاب خورد کن بود
شماره شراره که روی گوشیش افتاد بدبختیهاش تکمیل شد
با کلافگی جواب داد:
هر دقیقه زنگ میزنی تاثیری تو رفتار اون پسره خشک مغز داره؟
بابا اگه خبری بشه خودم گزارش میدم دیگه
_خیلی خب حالا چته بی اعصاب
جای غر زدن خوشحال باش که جای من شیلا زنگ نمیزنه
اون دیگه اینجوری لیلی به لالات نمیذاره ها خوشگله...
داری حوصله شیلا رو سر میبری که اون بلایی که باید رو سرت بیاره
دیگه خود دانی میخوای وقتتو با قلدری و لاتی پر کردن واسه من تلف کن میخوای یه فکری به حال خودت بکن...
_بابا خب چکار کنم این زنیکه چرا منطق نداره
پسره چهار روزه جوابمو نمیده
معلومه با کاری که کردم دعواشون بالا گرفته که سرش شلوغه دیگه
یکم امون بدید ببینیم چی پیش میاد
الان کاری نمیتونیم بکنیم جز اینکه صبر کنیم ببینیم نتیجه دعواشون چی میشه
_من همینا رو به شیلا میگم
سعی میکنم قانعش کنم
امیدوارم اونم قبول کنه و بخت با تو یار باشه و تهش همه چی بهم بریزه بلکه بالاخره تو بتونی از این آب گل آلود یه ماهی ای بچه ای چیزی بگیری...
به صدای قهقهه شراره پوزخندی زد:
دیگه حالم داره از تو و شیلا و خودم و کارم بعم میخوره که باید منتظر نابود شدن زندگی دیگران باشم تا کارم راه بیفته
_فاز انسان دوستانه برندار که به من و تو نمیاد
خر نشی گند بزنی به این ماموریت؟!
میدونی که چیکارت میکنن
_نترس
اونقدرام شجاع نیستم... هنوزم از جونم سیر نشدم
ولی کاش این مشکل راحتتر حل میشد
_خود نفهمش بدقلقی کرد و کارو به اینجا کشوند
اگه به موقع پا میداد ما چکار به زن و زندگیش داشتیم
حقشه...
_خیلی خب من دیگه باید برم
شب بخیر...
تماس رو قطع کرد و به تابلوی نقاشی روبروش خیره شد:
چرا انقدر سرسختی میکنی!
تو که بالاخره باید تسلیم بشی... چرا میخوای بدتر از اینی که هستم بشم؟
پ.ن: شبهای قدر در پیشه و التماس دعا داریم
ان شاالله بیشترین استفاده رو از این فرصت بکنید
به احترام به این ایام و البته برای استفاده از این فرصت طلایی طبق روال هر ساله کانال تا پایان شبهای قدر پارت نداریم🌺🍃
و بعدش به روال عادی پارتگذاری برمیگردیم...
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/non_valghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀