توضیحالمصائب (1) وطن امروز؛ ۲۴ مرداد ۱۳۹۷ روضه نخوانده، گریه کن! گریه کن ای فرزند آدم که مناسبات حیوانات در جنگل، انسانیتر به نظر میرسد! رئیس سازمان ملل یک خرس گنده است که در قبال جنایات سعودی در یمن و این همه کودکی که کشت، هیچ معلوم نشد کجا را محکوم کرد! فقط محکوم کرد! شاید منظورش حق تنفس بچههای صعده است! خوب بخوابی یونیسف! و آنقدر عمیق که دیگر بلند نشوی! ما را همان به که نجوا کنیم با آخرین رسول خدا که حتی به بچهها هم زودتر سلام میداد! الا ای محمد! از فرزندان اویس قرنی، بوی مظلومیت میآید! بوی خون! بوی خون دل! نه حال قبله اول خوش است و نه حال مسجدالحرام! سایه این همه لات سعودی و این همه عزای عمودی چه میکند بر سر کعبه؟! گویا خانهای که ابراهیم بنا نهاد، هیچ ارزشی و هیچ حرمتی برای یونسکو ندارد! یونسکو! یونیسف! سازمان ملل! جمع کنید بساطتان را! خوش به حال حیوانات که شورای امنیت ندارند! آمریکا از عربستان خواسته که درباره حادثه استان صعده یمن، تحقیق کند! خخخخخ! مثل این میماند که پرونده گلوی بریده علیاصغر را بسپری دست حرمله! آن وقت اینجا جماعتی گارد میگیرند علیه شعار «مرگ بر آمریکا»! آمریکای هیروشیما! آمریکای ناکازاکی! آمریکای ۲۸ مرداد! آمریکا هنوز هم آمریکای پریبلندههاست! و آمریکای شعبانبیمخهاست! همانها که توهم زدهاند آمریکا دنبال جلوگیری از اشاعه بمب اتم است! و مظهر دفاع از حکومتهای مردمسالار! و لابد مثل حکومت آلسعود! هر چقدر هم آلسعود در یمن، آدم بکشد، باز زنجیرهایها انگار نه انگار! شمع این جماعت، فقط برای بنیآدم ایفلنشین، روشن است! ذیل شعارک «نه غزه، نه لبنان» به جمهوری اسلامی میگویند «چرا به فکر مردم منطقهای؟!» اما گرد پاسارگاد میچرخند، چون معتقدند کورش به فکر مردم منطقه زمان خود بود! و هیچ نمیگویند بابل و بختالنصر، چه ربطی داشت به ما؟! واقعا با چه کسانی این جمعیت را به هم زدهایم؟! نه حالا فقط در ایران! کل دنیا را میگویم! آنی فرض کن یکهزارم واقعه این سالیان یمن، در پاریس رخ داده بود! یا در نیویورک! دنیا که نیست؛ قلعه حیوانات است! خیلی دنیای خوبی داریم؛ دنیای مجازی هم به آن اضافه شده! دنیای حرفهای کیلویی! دنیای ندانسته حرف زدن! دنیای بیحساب و کتاب! از سویی خواهان اجرای عدالت هستیم و از سویی اندک التزامی به الفبای عدل و داد نداریم! و حتی یک نامه کاملا ضروری را هم به سخره میگیریم! یا قاطی میکنیم عدالتخواهی را با مسائل خالهزنک! و بیهیچ پروایی، آبرو میبریم! و همین طور الکی، حکم صادر میکنیم! حرف مردم را میبینیم لیکن خواسته خدا را نه! «مردم چه میگویند» را میبینیم اما «خدا چه میخواهد» را نه! گمانم قبرستان فهم و شعور و معرفت شده این مجازستان! و هرچه کیلوییتر حرف بزنی، بیشتر دل میبری! و بیشتر لایک میگیری! سلمنا! این همان آخرالزمان است! بر و بحر را کم فساد گرفته؛ مجازی را هم با «فساد سخن» پر کردهایم! و همه هم متلکپران شدهایم؛ «مبارزه با فساد که نامه نمیخواست!» یک چیزی یاد گرفتهایم و وهم برمان داشته هیچ استثنایی و شرایط ویژهای ندارد! عین آب خوردن، تهمت فلان منحرف و بهتان بهمان فتنهگر را علیه مجریان عدالت، تکرار میکنیم! حکممان هم همیشه در جیبمان است! گویی دادگاهیم! گویی پروندهها زیر دست ما دارد مطالعه میشود! مضحک است! مجازستان، هم ما را نویسنده کرد و هم قاضی! و این وسط اگر یکی بیاید و بگوید «چنین جماعتی لایق تحقق عدالت نیستند» چقدر میتوان به این سخن خرده گرفت؟!